- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدالها
- 9
شده صد سی*ن*ه سخن باشی و خاموش شوی
جگرت خون شود و دُردِ غزل نوش شوی
شده صد بغض به دل باشد و اشکی نچکد
همچو خم جوش زنی در خود و خاموش شوی
همچو آیینه شوی هم دم تو آه شود
آه اگر در نِگَهِ خویش فراموش شوی
در تب سردی شبهای زمستانیِ خویش
شده با سایه ی دیوار هم آغوش شوی
نشود راز دل سوخته پنهان سازی
بر سر شعله اگر باشی و در جوش شوی
آتشی باز بر افروخته سودابه ی عشق
مردی آن است در این شعله سیاووش شوی
جگرت خون شود و دُردِ غزل نوش شوی
شده صد بغض به دل باشد و اشکی نچکد
همچو خم جوش زنی در خود و خاموش شوی
همچو آیینه شوی هم دم تو آه شود
آه اگر در نِگَهِ خویش فراموش شوی
در تب سردی شبهای زمستانیِ خویش
شده با سایه ی دیوار هم آغوش شوی
نشود راز دل سوخته پنهان سازی
بر سر شعله اگر باشی و در جوش شوی
آتشی باز بر افروخته سودابه ی عشق
مردی آن است در این شعله سیاووش شوی