جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی به وقت شعر ♡

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط reihaneh ♡ با نام به وقت شعر ♡ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,125 بازدید, 479 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع به وقت شعر ♡
نویسنده موضوع reihaneh ♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
665
8,014
مدال‌ها
2
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می‌زیستم
 

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,550
13,562
مدال‌ها
3
دلِ عشاق ، روا نیست که دلبر شکند
گوهری ؛ک.س نشنیده است که گوهر شکند

بر نمی‌دارم از این در، سرِ خویش ای دربان
صد ره از سنگِ جفای تو، گَرَم سر شکند
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
665
8,014
مدال‌ها
2
میروم از روزگارت در غروبی سردِ سرد
کوله بارم پر زحسرت ،سی*ن*ه مالامال درد

مهر ،آبان ، شاید آذر ، این چه فرقی میکند؟
در همین پاییز زیبا ،فصل ریزش های زرد

از تمام من فقط یک خاطره میماند و
روح آسیمه سرم مانند بادی دوره گرد

هیچ ک.س جز تو نمیداند که در این عاشقی
غصه ها با قلب من در آخر بازی چه کرد

بعد تنها ماندنت شاید بفهمی تو ، که من
پای عشقت مانده بودم عاشقانه ،مردِ مرد...
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
665
8,014
مدال‌ها
2
ای کوه
توفریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست در این سی*ن*ه که همزاد جهان است،
از داد و وداد آنهمه گفتند
یا رب
چه قدر فاصله‌ی دست و زبان است...!
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
665
8,014
مدال‌ها
2
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست

حشمتِ این عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست

دل چو با عشق و خِرد همره شود
دستِ نومیدی ازو کوته شود

گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست

روی اگر با خونِ دل آراستم
رونقِ بازارِ او میخواستم

ره سپردم در نشیب و در فراز
پای هشتم بر سرِ آز و نیاز

سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود

آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم
 
بالا پایین