جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی به وقت شعر ♡

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط reihaneh ♡ با نام به وقت شعر ♡ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,255 بازدید, 479 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع به وقت شعر ♡
نویسنده موضوع reihaneh ♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
به ستاره‌ها نگاه کن که شب را شکسته‌اند، بی تو شب من بی ستاره است.
آفتاب را ببین که تاریکی از مقابلش می‌گذرد، بی تو روز من آفتاب ندارد.
چمنزار را بنگر، لاله‌ها را بنگر، با زمزمه‌ی جویبار گوش فراده، بی تو دنیای من از چمنزار، لاله‌ها و زمزمه خالی است...
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
8,034
مدال‌ها
2
ارغوان
‏شاخه‌ی هم‌خون جدامانده‌ی من
‏آسمان تو چه رنگ‌ست امروز؟
‏آفتابی‌ست هوا
‏یا گرفته‌ست هنوز؟
‏من درین گوشه
‏که از دنیا بیرون‌ست
‏آسمانی به سرم نیست
‏از بهاران خبرم نیست
‏آنچه میبینم
‏دیوار است
‏آه این سخت سیاه
‏آنچنان نزدیک‌ست
‏که چو برمی‌کشم از سی*ن*ه نفس
‏نفسم را برمی‌گرداند
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
666
8,034
مدال‌ها
2
ای همسفر گمشده ام دیر رسیدی
حالا که غمت کرده مرا پیر رسیدی

آن وقت که توانی به تنم بود نبودی!
حالا که توانم شده تسخیر رسیدی

من صفحه اول به تو فریاد رساندم
تو آخر غم نامه ی تقدیر رسیدی

هنگام بهاران عطش روی تو داشتم
وقتی که مرا شاخه کشید زیر رسیدی

دیر آمدی ،آنقدر که آن آدم سابق؛
از عالم و آدم شده دلگیر رسیدی

ای حاصلِ پر حسرت یک عمر شکستن؛
ای همسفر گمشده ام دیر رسیدی
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
خدایا....
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم
اما آنچنان که تو دوست داری
چگونه زیستن را تو به من بیاموز
چگونه مردن را من خود خواهم آموخت
دکتر شریعتی
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه‌گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی،

دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد،

و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند در من،

سکوت مرگبارم را...
 
بالا پایین