جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده [تاناتوس] اثر « aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک »

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ragazza della notte با نام [تاناتوس] اثر « aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک » ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 275 بازدید, 4 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [تاناتوس] اثر « aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک »
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
نام : تاناتوس
ژانر: کمدی سیاه ، معمایی
نویسنده: aryana elhaei
دید: سوم شخص
عضو گپ نظارت: (۵) S.O.W
خلاصه :
در اساطیر یونانی ، تاناتوس ( ‎/ˈθænətɒs/‎ ؛[ یونانی باستان: Θάνατος ، در یونانی باستان: [tʰánatos] تلفظ شده یونانی باستان: [tʰánatos] " مرگ " ، از θνῄσκω thnēskō به معنا "مردن و در حال مرگ بودن" ) تجسم مرگ بود . او شخصیتی جزئی در اساطیر یونان بود ، که اغلب به او اشاره می شد اما به ندرت ظاهر می شد.
و در این بین قرار است موضوعاتی که او درشان دخالت میکند را باهم بخوانیم.
 
آخرین ویرایش:

شاهدخت

سطح
10
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,793
40,206
مدال‌ها
25
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۳۱۵۴۴(2) (9).png
-به‌نام‌یزدان-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»

×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
مقدمه :

شاید با خواندن این داستان لبخند روی لب هایتان بنشیند...
اما این لبخند شیرین نخواهد بود...
این لبخند به تلخی کندر و دناتونیوم است...
و شاید این گفته ها هرگز از ذهنتان خارج نشود...
پس اگر روحیه لطیفتان آسیب پذیر است...
این داستان را نخوانید...
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
***
تاناتوس آرام خندید و به هوپنوس گفت:
تاناتوس: برادر هرگز تو را اینچنین مشتاق ندیده بودم! گویا پاسیده آ خبر های خوبی به تو داده است.
هوپنوس : این خبر بعد از تولد دومین فرزندم فوبتور(Phobetor) بهترین خبر است.
تاناتوس : حال چرا به ما این خبر خوشت را نمی‌دهی؟
هوپنوس: به مادر نوکس قول داده ام اول به او بگویم...آه از سر راهم کنار برو برادر نمیخواهم به قولی که به ایزد بانو داده ام خ*یانت کنم. می‌دانی که تا چه حد از او هراس دارم به راستی که او بسیار دهشتناک میباشد.
تاناتوس : باشد برادر! برو ولی من هم همراهت خواهم آمد.
هوپنوس : ولی سر تو که بسیار شلوغ است!
تاناتوس: از کجا فهمیده ای؟
هوپنوس : از آنجا که من ایزد خواب هستم و میدانم که در رویاهای فرزندان گایا چه میگذرد!
تاناتوس: چه میگذرد؟
هوپنوس : خیال مرگ و خب تو تجسمی از مرگ هستی!
تاناتوس آهی کشید و با افسوس گفت:
تاناتوس: هرگز نخواهم فهمید که در ذهن آرس چه میگذرد!
هوپنوس در حالی که عجله داشت و بسیار کنجکاو شده بود پرسید:
هوپنوس: چه ربطی به آن بیچاره دارد؟
تاناتوس : آخر آن بیچاره ای که میگویی تا کنون جان میلیارد ها نفر را گرفته و در بعضی مواقع فقط سرِ هِل را شلوغ کرده است.
هوپنوس: منظورت چیست؟
تاناتوس در حالی که ادای برادرش را در میاورد گفت:
تاناتوس: منظورت چیست؟ مگر تو از مادرت نمیترسیدی پس به دیدار او برو!
هوپنوس با عجله بر سر خود کوبید و گفت :
هوپنوس : آخر من را به کشتن میدهی برادر اگر پاسیده آ زودتر از من خبر را به ایزد بانو داده باشد که من خواهم مرد!
و به سرعت از غار زیرین و از زیر رود فراموشی گذشت و به سمت عبادتگاه مادرش نوکس ایزد بانوی شب به راه افتاد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
***
پاسیده آ در حالی که با آرامش فراوان به سمت عبادتگاه هولناک مادرشوهرش « نوکس » قدم برمیداشت و در دل می‌گفت:
« آخر من از دست این هوپنوس یا سکته خواهم کرد یا زیبایی ام به هیچ میرود ، اینقدر که این مرد فراموش کار است! »
ناگهان چیزی از کنار او به سرعت رد شد . از آن جسم فقط صدای عذر خواهیش به گوش میرسید. پاسیده آ در حالی که سعی میکرد آرامش خود را حفظ کند با خود گفت: « آخر من نمیدانم هرا چگونه مرا به این سر به هوا وعده داده بوده است! » و آهی از سر افسوس کشید که ناگهانپای هوپنوس که در حال دویدن بود به سنگی گیر کرد و بر روی زمین افتاد . پاسیده آ دیگر نتوانست آرامش خود را حفظ کند و بیخیال هر چی الهه و شان و منزلت بود شد و ناگهانی بر پیشانی خود کوبید.
هوپنوس که به این چیز ها اهمیت نمیداد سریعا از روی زمین بلند شد و به سمت عبادتگاه قدم برداشت که ناگهان با صدایی که شنید بر سر جایش خشکش زد.
نوکس: پسرم! برای چه اینگونه آبروی خودت و مارا بر باد میدهی؟
هوپنوس با ترس و اندکی هیجان گفت:
هوپنوس: درور بر ایزد بانوی شب و همسر تاریکی ، مادر روز و روشنایی ، سرنوشتـ...
نوکس : چاپلوسی بس است هوپنوس تو که میدانی من اعصاب ناآرامی به دلیل اتفاقات اخیر دارم پس چرا بر روی اعصاب من پیاده روی میکنی؟
هوپنوس با لبخندی زیرزیرکی به مادرش گفت:
هوپنوس : مادر! از هر کسی انتظار داشتم جز شما! آخر به جذبه تان نمیخورد که از تکه کلام های زمینیان استفاده کنید!
نوکس در حالی که عصبانی شده بود با صدایی به دهشتناکی رعد گفت :
- مگر نمیفهمی که من ناآرامم ! با این مزه پرانی هایت مشکلات زمین حل نخواهد شد و اگر هم حل نشود تو و همسرت محو خواهید شد این را بفهم پسرم!
و در حالی که غم از چشمانش هویدا بود با لحنی محکم گفت:
- حال دردت را بگو
هوپنوس با اعتراض گفت :
- مادر!
نوکس: ساکت! مشکلت را بگو و اگر مشکلی نداری برو که وقتم را بیشتر از این تلف نکنم!
هوپنوس با هیجان گفت:
- فرزند سومم متولد شده از شما میخواهم که نامش را انتخاب کنید
نوکس با کمی تفکر گفت:
- من نام فرزند اولت را انتخاب کردم ، فرزند دومت را خودت و حال از نظر من باید..
در حالی که به پاسیده آ که تازه به آنها رسیده بود اشاره میکرد ادامه داد :
- همسرت نامش را انتخاب کند.
پاسیده آ با کمی خجالت گفت :
- اگر اجازه دهید نامش را فانتائوس(Phantasos) بگذاریم
 
  • تعجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین