- Aug
- 349
- 3,915
- مدالها
- 3
سلام درخواست جلد اشعار کوتاه اتفاق اشتباهی رو دارم
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام درخواست جلد اشعار کوتاه اتفاق اشتباهی رو دارم
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام.![]()
دلنوشته - {یکلحظه تا مرگ} اثر •هدیه امیری کاربر انجمن رمان بوک•
نام نویسنده: هدیه امیری عنوان: یکلحظه تا مرگ ژانر: تراژدی عضو دفتر نظارت ادبی دوم توجه: این دلنوشته، بر اساس واقعیت نوشته شده است! خلاصه: از این تکرار ساعتها، از این بیهوده بودنها، از این بیتاب موندنها، از این تردیدها، از این مرگ باورها و رویاها، بیزارم. بیزار!forumroman.com
اوقات بهکام.
درخواست جلد.
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام وقت بخیر![]()
اشعار درحال تایپ - {آینور} اثر ▪︎عسل کاربر انجمن رمان بوک▪︎
نام اشعار: آینور ژانر: عاشقانه قالب: سپید نویسنده: عسل مقدمه: تو ای همتای غریب روزگاران مهربانی را در رُخت تفسیر کردم برای جستن یک ذرهی عشق تو را تنها تو را نقاشی کردم چه شبها چشم انتظاری که شاید او بیاید و او ببینی دلت، غم خودت از یاد برده فقط غم او را در سر داری بدان ای گوهر نایاب دریا او...forumroman.com
درخواست جلد دارم
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.درخواست جلد
![]()
اشعار درحال تایپ - {خاتمالانبیاء، صفیالاولیاء} اثر ▪︎Madiheh کاربر انجمن رمان بوک▪︎
خطهی حقیر و کبیر در هزارها سیطره زمامشان به دست مَلِک نقدینههاشان در گرو تاج ریج به زمین و زمان فخرفروش بیخبر از عرض و کلام سروش یک صوت به کام خود نیافته افسر هر که به آغو*ش زمین پناه برده، بینسب چو دانسته شه عالم محب خود کرده هادی بر بشر تا ابد تا به باقیforumroman.com
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام درخواست جلد دارم
![]()
دلنوشته - {از مُهر پیشانی تا مِهر آسمانی} اثر •Madiheh کاربر انجمن رمان بوک•
اگر همه از عابر بودن در کوچهی پاییز به مباهات نشینند؛ من در معبر بهار گل دلتنگی تو را مینشانم، من برای گذارت از این جاده شکوفههای انتظار را به شاخههای ثریام برده میکنم!forumroman.com
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک