- Nov
- 598
- 9,080
- مدالها
- 3
طراح @lol![]()
در حال تایپ - [رمان سلطان؛ جنگ خون] اثر « Nafiseh_H کاربر انجمن رمان بوک»
مهبد از در وارد شد و کناز گلناز نشست. مهبد: خب سوگل خانوم، چندمی؟ لبهایم را تر کردم: - آخرین سال دبیرستانمه. گلناز: دخترم واسهی خودش بزرگ شده، قراره دانشجو بشه. مهبد: چی میخونی دخترم؟ باز هم گفت دخترم، میخواستم از جا بلند شوم و کف گرگیام را نشانش دهم اما حیف احترامش واجب بود و امکان داشت...forum.romanbook.ir