بله.وقت بخیر، رمانتون نقد شده؟!
ازم خواستن که بعد از ویرایشات جلد رو تعویض کنم.
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!بله.وقت بخیر، رمانتون نقد شده؟!
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.بله.
ازم خواستن که بعد از ویرایشات جلد رو تعویض کنم.
با سلام درخواست شما رد شد❌
لطفا با لینک اعلام کنید.
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.درخواست جلد
![]()
در حال تایپ - [ارکیده رمنده] اثر « یامآ منتخب مسابقه کتاب متوالی»
نام رمان : ارکیده رمنده نام نویسنده : یامآ ژانر : عاشقانه انتقامی عضو گپ نظارت: S.O.V(8) خلاصه: گاهی زندگی تو رو وادار به کارهایی میکنه که دلت نمیخواد گاهی مجبور میشی تبدیل به یه سنگ بشی، سنگی که همه ازش بترسن، بشی درست یه رمنده . ارکیدهای معصوم که با قتل پدرش، به ایران میاد و تبدیل به یه...forum.romanbook.ir
سلام عزیزم درخواست رد شد.❌سلام وقت بخیر!![]()
در حال تایپ - [رمان خون آشام و گرگینه] اثر «زهرازارع» کاربر انجمن رمان بوک
نام رمان: خونآشام و گرگینه اثر: زهرا زارع ژانر:تخیلی،ترسناک عضو گپ نظارت (۳)S.O.W خلاصه: نمیداند چرا اما به جنگلی تاریک و سرد سر در میآورد؛ آرام میانِ انبوه میگذرد؛ صدایِ خشخش برگهای یخ زده پاییز زیرِ پاهایش میآید؛ به وضوح میتوانست دو پیکرِ بیجان که در کنارِ برگهای پاییزی که یخ...forum.romanbook.ir
درخواست طراحی جلد دارم.
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام درخواست جلد دارم
![]()
هدایت مجدد ...
forum.romanbook.ir
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.![]()
حرفهای - [رمان نبرد آتشین جلد اول] اثر «زری» کاربر انجمن رمان بوک
عنوان رمان: نبردِ آتشین نام نویسنده: زری ژانر: تاریخی، تخیلی، عاشقانه دید: سوم شخص بافت: عامیانه تگ: حرفهای خلاصه: لیلایت میشوم؛ مجنونم بمان کنارت میمانم، خانهات را ویران نخواهم کرد با خیالِ آسوده مجنونم بمان. تا نفس در سی*ن*ه دارم لیلایت میمانم ای حضرتِ عشق؛ با وجودِ فروپاشیِ تمامِ...forum.romanbook.ir
سلام وقت بخیر درخواست تعویض جلد دارم.
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک