فایل شده [تو تمام منی] اثر«اسماء براتیان کاربر انجمن رمان بوک»
- نویسنده موضوع Dijor
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
(این خدا کیست)
دست و دلش می‌لرزید و ولی پرسید:
به راستی این خدا کیست که می‌خوانید از آن همیشه؟
همانی‌ست که رهایش کنی، رهایت نکند
همانی‌ست که فراموشش کنی عذابت نکند
همانی‌ست که از روحش دمیده به جانت
همانی‌ست که نامش پیغام‌آور امان است
همانی‌ست که یار بندگان است.
دست و دلش می‌لرزید و ولی پرسید:
به راستی این خدا کیست که می‌خوانید از آن همیشه؟
همانی‌ست که رهایش کنی، رهایت نکند
همانی‌ست که فراموشش کنی عذابت نکند
همانی‌ست که از روحش دمیده به جانت
همانی‌ست که نامش پیغام‌آور امان است
همانی‌ست که یار بندگان است.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
( ای کافی)
دلچسب‌ترین مهربانی جهان برای تو
پابرجا‌ترین عشق در قلب ما برای تو
نفس‌های ما هر لحظه محتاج به تو
خوش‌تر از هرکس برای ما آدمیان تو
روز عیان و ماه رخشانم قسم به تو
که نیست ایزدی مگر جز به تو
قسم به کافی بودن رب برای عبد که تو
که نیست جان دهنده و برنده‌ای جز به تو.
دلچسب‌ترین مهربانی جهان برای تو
پابرجا‌ترین عشق در قلب ما برای تو
نفس‌های ما هر لحظه محتاج به تو
خوش‌تر از هرکس برای ما آدمیان تو
روز عیان و ماه رخشانم قسم به تو
که نیست ایزدی مگر جز به تو
قسم به کافی بودن رب برای عبد که تو
که نیست جان دهنده و برنده‌ای جز به تو.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(چگونه)
ناپایان من تو تنها وارث جهانی
خاص من تو تنها مسئله بی‌جوابی
هزار جواب هم که برایت باشد باز هم برایم سوالی
برایم سوالی که چگونه این‌گونه پر اقتداری
این‌گونه با حرف دل و ذهنم آشنایی.
ناپایان من تو تنها وارث جهانی
خاص من تو تنها مسئله بی‌جوابی
هزار جواب هم که برایت باشد باز هم برایم سوالی
برایم سوالی که چگونه این‌گونه پر اقتداری
این‌گونه با حرف دل و ذهنم آشنایی.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من هم گل این گلزارم!
موجر دل و عقلم و از این خانه تنگ بیزارم
و تو ای دلیر من، آقایم!
نوشم ز شراب مردانگی‌ات، نظری کن و طلب کن مرا به دیدارت
که اگر سحر رود و تار شود دل، تعیش ندهد مجالم
طلبم کن ای امام رضا جانم.
موجر دل و عقلم و از این خانه تنگ بیزارم
و تو ای دلیر من، آقایم!
نوشم ز شراب مردانگی‌ات، نظری کن و طلب کن مرا به دیدارت
که اگر سحر رود و تار شود دل، تعیش ندهد مجالم
طلبم کن ای امام رضا جانم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نه که نخواهم ولی من کوچکم
برای آرزوهای بزرگم، زیادی کوچکم
نه که نخواهم ولی من نامم بنده است
کوچکم و نگاهم به آسمانِ مال آفریننده است
من چه کنم که دلم رسیدن می‌خواهد؟
آرزو خواستن جرم است یا زیاده خواستم؟
و من از که خواهم جز تو ای موفی؟
از که خواهم که بسازد برایم بهترین را ای موفی؟
تو گفتی بهترین را از من بخواه!
پس می‌خواهم والا‌ترین را از تو ای موفی!
برای آرزوهای بزرگم، زیادی کوچکم
نه که نخواهم ولی من نامم بنده است
کوچکم و نگاهم به آسمانِ مال آفریننده است
من چه کنم که دلم رسیدن می‌خواهد؟
آرزو خواستن جرم است یا زیاده خواستم؟
و من از که خواهم جز تو ای موفی؟
از که خواهم که بسازد برایم بهترین را ای موفی؟
تو گفتی بهترین را از من بخواه!
پس می‌خواهم والا‌ترین را از تو ای موفی!
