- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
- نه و این دور زدن و دوباره رسیدن خودش نیم ساعت طول میکشه، ما راس ساعت یک قرار داریم که ترانزیت رو تحویل بگیریم. ممکنه یه کم دیر و زود داشته باشه پس به خاطره همینه که میگم باید با نهایت سرعتتون محموله رو جابهجا کنید.
سعید:
- اره اگه زیاد وقت تلف کنیم ممکنه هوا روشن بشه.
- چیزی هم که مهمه همینه.
آراد:
- فعلا هم که جمشید با ما افتاده رو اون دندهی کجش. ممکنه ترافیک و خراب شدن ماشین رو بهونه کنه و یک تا دو ساعت هم دیر کنه.
علی:
- اگه دوساعت دیر کنه که ساعت میشه سه ما تایمی نداریم اینجوری.
آراد:
-حداقل و حداکثر دیر کرد رو گفتم. برای تاکید رو اینکه خیلی سریع باید کار رو جمع کنید.
بهروز:
- حله خانوم حالا من کی باید کارم رو شروع کنم؟
- تو باید یکم جلوتر از دوراهی جاگیر شی. به محض اینکه من بهت خبر دادم باید کارت رو شروع کنی. ممکن هم هست همه چیز خوب پیش بره و نیازی به اینکار نباشه.
بهروز:
- اصلا برای چی باید یه همچین کاری بکنیم؟
- اون مسیر خاکی و همچین مسیر همواری نیست، اگه به هر دلیلی کسی وارد اون مسیر شد مجبوریم چراغهای تیربرق رو از کار بندازیم که تاریک شه. یه جورهای میشه تیر در تاریکی، ممکنه به هدف بخوره و مورد مشکوک از مسیری که امده برگرده اما ممکن هم هست که تیرمون خطا بره و مورد مشکوکمون به راهش ادامه بده
بهروز:
-ماشالا بهتون خانوم فکر همه جا رو کردینها!
- بچهها شما هرکدومتون چند نفر زیر دست دارین؟
سعید:
- من پنج نفر که به هیچکدوم از اونها هم نیازی ندارم.
بهروز:
- منم دو تا.
علی:
- من چهار تا.
رضا:
- ما سه نفریم.
حسن:
- منم یکی.
- خب با این حساب با خودتون مجموعاً بیست نفر میشید. درسته؟!
بهروز:
- بله خانوم
- خب علی تو با یک نفره دیگه سره جادهی اصلی منتظر میمونید و یکی از افراد دیگهت رو میذاری سر دوراهی که از قضا اونهم به من امار دقیق رو میده. و اگر کسی وارد جادهی فرعی شد اون شخصی که پیشته رو میفرستی تا تعقیبش کنه ببینه کدوم سمت میره. اما همونطور که گفتم باید خیلی نامحسوس اینکار رو انجام بدین. مخصوصاً اگه ماشین پلیس بود. کلا به هیچوجه نباید چراغ موتورهاتون روشن باشه.
علی:
- خانوم مگه با موتور میریم ما؟
- برای راحتی کار مجبوریم. بعداز اتمام کار موتورها رو پیش کامیون میذارین و با ماشینی که اونجا براتون گذاشتیم به ما ملحق میشید
علی:
- حله خانوم. با این اوصاف یکی از افراد من بیکاره.
نه بیکار نیست به جمع رضا و حسن ملحق میشه... سعید تو گفتی که پنج نفرن زیرگروههات دیگه؟
سعید:
- بله خانوم.
سعید:
- اره اگه زیاد وقت تلف کنیم ممکنه هوا روشن بشه.
- چیزی هم که مهمه همینه.
آراد:
- فعلا هم که جمشید با ما افتاده رو اون دندهی کجش. ممکنه ترافیک و خراب شدن ماشین رو بهونه کنه و یک تا دو ساعت هم دیر کنه.
علی:
- اگه دوساعت دیر کنه که ساعت میشه سه ما تایمی نداریم اینجوری.
آراد:
-حداقل و حداکثر دیر کرد رو گفتم. برای تاکید رو اینکه خیلی سریع باید کار رو جمع کنید.
بهروز:
- حله خانوم حالا من کی باید کارم رو شروع کنم؟
- تو باید یکم جلوتر از دوراهی جاگیر شی. به محض اینکه من بهت خبر دادم باید کارت رو شروع کنی. ممکن هم هست همه چیز خوب پیش بره و نیازی به اینکار نباشه.
بهروز:
- اصلا برای چی باید یه همچین کاری بکنیم؟
- اون مسیر خاکی و همچین مسیر همواری نیست، اگه به هر دلیلی کسی وارد اون مسیر شد مجبوریم چراغهای تیربرق رو از کار بندازیم که تاریک شه. یه جورهای میشه تیر در تاریکی، ممکنه به هدف بخوره و مورد مشکوک از مسیری که امده برگرده اما ممکن هم هست که تیرمون خطا بره و مورد مشکوکمون به راهش ادامه بده
بهروز:
-ماشالا بهتون خانوم فکر همه جا رو کردینها!
- بچهها شما هرکدومتون چند نفر زیر دست دارین؟
سعید:
- من پنج نفر که به هیچکدوم از اونها هم نیازی ندارم.
بهروز:
- منم دو تا.
علی:
- من چهار تا.
رضا:
- ما سه نفریم.
حسن:
- منم یکی.
- خب با این حساب با خودتون مجموعاً بیست نفر میشید. درسته؟!
بهروز:
- بله خانوم
- خب علی تو با یک نفره دیگه سره جادهی اصلی منتظر میمونید و یکی از افراد دیگهت رو میذاری سر دوراهی که از قضا اونهم به من امار دقیق رو میده. و اگر کسی وارد جادهی فرعی شد اون شخصی که پیشته رو میفرستی تا تعقیبش کنه ببینه کدوم سمت میره. اما همونطور که گفتم باید خیلی نامحسوس اینکار رو انجام بدین. مخصوصاً اگه ماشین پلیس بود. کلا به هیچوجه نباید چراغ موتورهاتون روشن باشه.
علی:
- خانوم مگه با موتور میریم ما؟
- برای راحتی کار مجبوریم. بعداز اتمام کار موتورها رو پیش کامیون میذارین و با ماشینی که اونجا براتون گذاشتیم به ما ملحق میشید
علی:
- حله خانوم. با این اوصاف یکی از افراد من بیکاره.
نه بیکار نیست به جمع رضا و حسن ملحق میشه... سعید تو گفتی که پنج نفرن زیرگروههات دیگه؟
سعید:
- بله خانوم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: