- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
کی تاحالا ناز من رو کشیده؟ بازهم سکوت کردم و ترجیح دادم حالا که پیش قدم شد واسه جلوگیری از یه قهر طولانی حرفی نزنم و دل به دلش بدم.
با ناز گفتم:
- اوم نمیدونم.
- با قیمه موافقی؟
جدی شدم و گفتم:
- من رو نگه داشتی که بهم قیمه بدی؟
سعی کردم خودم رو از دستش رها کنم که محکمتر گرفتم و خندید:
- خیلی خب باشه با نیمرو حال میکنی؟ اصلاً نظرت درمورد املت چیه؟ نون پنیر هم فکر خوبیِ تازه یه سری خیار و گوجه هم تو یخچالِ که داره فاسد میشه.
نمیدونم چرا اما ناخوداگاه آراد امد توی ذهنم که وقتی میرفتیم رستوران بهترین غذاها رو و یا گاهی همهی غذاهای من رو سفارش میداد البته که نه متین خسیسه و نه من آدم پول پرست اما؛ نفهمیدم چی شد که یهو حرفهای الان میتن رو با رفتار آراد مقایسه کردم... با خنده گفتم:
- اینها رو بده عمت بخوره
- هوی من رو عمم حساسمها
- وای یادم نبود که چندساله حتی عمت رو ندیدی... .
این رو با لحن مضحکی گفتم که هردومون رو به خنده واداشت.
- چی بگم بیارن حالا؟
- مرغ
- سوخاری؟
- نه دلم غذای خونگی میخواد، چلومرغ باخورشت آلو سفارش بده.
گونم رو بوسید و گفت:
- چشم هرچی بانو بگن.
رفت سمت موبایلش تا زنگ بزنه و منم مشغول شستن و تمیز کردن اشپزخونه شدم که بتونیم غذا بخوریم... .
ساعت حدوداً یازده بود که تصمیم گرفتم برگردم خونه... با متین خداحافظی کردم و راهافتادم سمت خونه شانس آوردم که کوتاه امد و آشتی کردیم و بحث خانوادش رو خیلی نکشید البته من مطرحش کردم ولی خب حق داشتم چون این موضوع خیلی وقت بود روی اعصابم بود و نمیتونستم کاری کنم... .
نمیدونم چرا وقتی درمورد اینکه قراره من همیشه با متین بمونم ته دلم خالی میشد البته دلیلش مشخص بود... آراد... یه جورایی سره این عملیات عذاب وجدان دارم چون من دارم به متین خ*یانت میکنم اما خدای من شاهده که من فقط برای انتقام دارم اینکار رو میکنم و هدف دیگهای ندارم اما؛ فکر میکنم این ترسی که تو دلمه و این شور زدن دلم بیجا نیست و بالاخره یه روز خودش رو یه جا نشون میده و دامنم رو میگیره... .
با تنی خسته خودم رو رها کردم رو تخت، معلوم نیست آراد برای فردا چه خوابی برام دیده و چه نقشهای داره که میگه بریم باشگاه اسبسواری تا باهم حرف بزنیم... .
خداروشکر یهکم اسب سواری بلدم البته خیلی وقته که سوارکاری نرفتم و خداکنه فردا بلایی سرم نیاد... .
***
گوشیم داشت خودکشی میکرد و من حتی حال نداشتم که ریجکت کنم. اهنگ Reasonاز xo team زنگ موبایلم بود
Baby you feel the reason
Baby you feel that
For you my heart's bleeding
با ناز گفتم:
- اوم نمیدونم.
- با قیمه موافقی؟
جدی شدم و گفتم:
- من رو نگه داشتی که بهم قیمه بدی؟
سعی کردم خودم رو از دستش رها کنم که محکمتر گرفتم و خندید:
- خیلی خب باشه با نیمرو حال میکنی؟ اصلاً نظرت درمورد املت چیه؟ نون پنیر هم فکر خوبیِ تازه یه سری خیار و گوجه هم تو یخچالِ که داره فاسد میشه.
نمیدونم چرا اما ناخوداگاه آراد امد توی ذهنم که وقتی میرفتیم رستوران بهترین غذاها رو و یا گاهی همهی غذاهای من رو سفارش میداد البته که نه متین خسیسه و نه من آدم پول پرست اما؛ نفهمیدم چی شد که یهو حرفهای الان میتن رو با رفتار آراد مقایسه کردم... با خنده گفتم:
- اینها رو بده عمت بخوره
- هوی من رو عمم حساسمها
- وای یادم نبود که چندساله حتی عمت رو ندیدی... .
این رو با لحن مضحکی گفتم که هردومون رو به خنده واداشت.
- چی بگم بیارن حالا؟
- مرغ
- سوخاری؟
- نه دلم غذای خونگی میخواد، چلومرغ باخورشت آلو سفارش بده.
گونم رو بوسید و گفت:
- چشم هرچی بانو بگن.
رفت سمت موبایلش تا زنگ بزنه و منم مشغول شستن و تمیز کردن اشپزخونه شدم که بتونیم غذا بخوریم... .
ساعت حدوداً یازده بود که تصمیم گرفتم برگردم خونه... با متین خداحافظی کردم و راهافتادم سمت خونه شانس آوردم که کوتاه امد و آشتی کردیم و بحث خانوادش رو خیلی نکشید البته من مطرحش کردم ولی خب حق داشتم چون این موضوع خیلی وقت بود روی اعصابم بود و نمیتونستم کاری کنم... .
نمیدونم چرا وقتی درمورد اینکه قراره من همیشه با متین بمونم ته دلم خالی میشد البته دلیلش مشخص بود... آراد... یه جورایی سره این عملیات عذاب وجدان دارم چون من دارم به متین خ*یانت میکنم اما خدای من شاهده که من فقط برای انتقام دارم اینکار رو میکنم و هدف دیگهای ندارم اما؛ فکر میکنم این ترسی که تو دلمه و این شور زدن دلم بیجا نیست و بالاخره یه روز خودش رو یه جا نشون میده و دامنم رو میگیره... .
با تنی خسته خودم رو رها کردم رو تخت، معلوم نیست آراد برای فردا چه خوابی برام دیده و چه نقشهای داره که میگه بریم باشگاه اسبسواری تا باهم حرف بزنیم... .
خداروشکر یهکم اسب سواری بلدم البته خیلی وقته که سوارکاری نرفتم و خداکنه فردا بلایی سرم نیاد... .
***
گوشیم داشت خودکشی میکرد و من حتی حال نداشتم که ریجکت کنم. اهنگ Reasonاز xo team زنگ موبایلم بود
Baby you feel the reason
Baby you feel that
For you my heart's bleeding
آخرین ویرایش توسط مدیر: