- Nov
- 132
- 130
- مدالها
- 2
پارت نهم♡
حتماً با خودش میگفت گیر چهدیوونههایی افتادیم.
خیلی شیکومجلسی جدی شدم و رو به پرستار گفتم: برادرم هستن (جناب اقای دکتر رهام راستین)
روبه رهام کرد و گفت:
خشبختم جناب
- همچنین
- هلیا جان کارداشتی صدام کن.
- حله، ممنون
سر تکون داد و رفت
رهام بهم نگاهی انداخت و کمک کرد روی تخت دراز بکشم
- خوبی آبجی؟
- تو رو دیدم خوب شدم. تو چهطوری؟
- من هم ابجی قشنگم دیدم خوب شدم.
لپم رو کشید.
- استفراغم گرفت لعنتی، چهحال به هم زن
خندید و گفت:
- کوفت
با حرص بهش توپیدم
- رهام معلومه هفت ماهه کجایی؟ سرتو انداختی رفتی... میدونی چهقدر دلم برات تنگ شده خطت هم خاموش کردی هفت ماهه من رو تنها گذاشتی. حداقل زنگ که میزدی
تک خندهای کرد.
حتماً با خودش میگفت گیر چهدیوونههایی افتادیم.
خیلی شیکومجلسی جدی شدم و رو به پرستار گفتم: برادرم هستن (جناب اقای دکتر رهام راستین)
روبه رهام کرد و گفت:
خشبختم جناب
- همچنین
- هلیا جان کارداشتی صدام کن.
- حله، ممنون
سر تکون داد و رفت
رهام بهم نگاهی انداخت و کمک کرد روی تخت دراز بکشم
- خوبی آبجی؟
- تو رو دیدم خوب شدم. تو چهطوری؟
- من هم ابجی قشنگم دیدم خوب شدم.
لپم رو کشید.
- استفراغم گرفت لعنتی، چهحال به هم زن
خندید و گفت:
- کوفت
با حرص بهش توپیدم
- رهام معلومه هفت ماهه کجایی؟ سرتو انداختی رفتی... میدونی چهقدر دلم برات تنگ شده خطت هم خاموش کردی هفت ماهه من رو تنها گذاشتی. حداقل زنگ که میزدی
تک خندهای کرد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: