جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار جلیل صفربیگی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط za-wrde با نام جلیل صفربیگی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 184 بازدید, 29 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع جلیل صفربیگی
نویسنده موضوع za-wrde
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط za-wrde
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
هیچ ک.س نمی داند

چند وعده سکوت

برای تولد یک زخم کافی است

و چند زخم برای تولد یک شعر،

و چند مصراع

شاعری را قانع می کند

هیچ ک.س نمی داند


حتی شعر می داند چه وقت بیاید!
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
به خوابم می آیی

از کوچه ای

-که از وسط خوابم می گذرد-

رد می شوی

و روی دیوارهای آن

چیزی می نویسی

پلک می گشایم

از خواب بلند می شوی

ابری بر می دارم و

جمله های روی دیوار را پاک می کنم


به جمله ی آخر که می رسم باران می بارد.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
در باور درخت زاده می شویم

و قد می کشیم در برابر باد

-اهالی فروردین و اردیبهشت-

بر سفره ی دل مان هیچ نیست

جز قرصی نان و

پیاله ای آب

دیوارهای خانه هامان

آن قدر کوتاه است

که سهم هیچ پرنده ای را از آسمان نمی گیریم

و هیچ نداریم

جز اندوهی سبز

که میراث نیاکان مان است

قانع به ماه و

آفتاب

با لبخندی زاده می شویم

و با لبخندی


می میریم
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
گل ها را بوسیده ام و

گلدان ها را تمیز کرده ام

سطل زباله را

-که پُر از فکرهای گندیده بود-

دور انداخته ام

و اتاق را مثل کف دست

از خاطره های بد پاک کرده ام

نگران آینه ها هم نباش

طوری نگاه شان می کنم

که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و

اتفاقی از طاقچه افتاده اند

آب حوض را هم عوض کرده ام

فقط مانده

نگاهم را قاب کنم و

در دریای دلت بیندازم

ماهی قرمز نگاهت

زیبایی خانه را


چند برابر می کند.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
از کوچه که می گذری

از شرمِ نگاهت

پشت دیوار مِه پنهان می شوم و

دزدانه

به خاطره هایت سَرَک می کشم

صدای تو را که می کشم

صدای تو را که می شنوم

دلم کبوتری می شود و

بر فراز ابرها

اوج می گیرد.

از کوچه که می گذری

تمام آرزوهایم را

کاسه آبی می کنم و

پشت سرت


می ریزم.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
همین است دیگر!

تا می خواهی حرفت را بزنی

ناگهان پرانتزی دهان باز می کند و

حرف هایت را می بلعد

بعد هم

تا می خواهی سر و تهِ شعرت را هم بیاوری

سر و کله ی چند تا نقطه چین پیدا می شود و...

همیشه هم

علامت سوالی پیدا می شود

که سرش را پایین بیندازد و


آخر شعرت بنشیند؟
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
گوشی را بردار و

هر چه دلت خواست بگو

چه کار داری صدایت به گوش زندگی می رسد یا نه؟

این خط!

به آخرش که برسی

تازه می فهمی

یک عمر

همه ی حرف هایت را

اشتباهی


به مرگ گفته ای.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
سرانجام

روزی رگ هایم را به هم گره می زنم

و از تاریکنای چاه خودم

می گریزم.

دلم را

-پیچیده در کفنی از الیاف ماه-

به سیاره ای دور دست می فرستم

و نامم را

از حافظه ی خاک

پاک می کنم

و برای شما

-که نگران زندگی هستید-

خانه ای کنار تنهایی ام می سازم.

اگر روزی روزگاری عاشق شُدید،


راه خانه را پیدا خواهید کرد.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
ببخشید از این که حرف خودم را می زنم

من تنهایی ام را اندازه ی خودم دوخته ام

یقه ی زندگی ام را کشیده ام بالا

روی طناب خودم راه رفته ام

ساعتم را

خودم کوک کرده ام و

گذاشته ام زیر سرم

هوای خودم را هم دارم

نگذاشته ام

حرف هایم را بزنند

سال هاست

حواسم را پرت کرده ام گوشه ی کتابخانه ام

نشسته ام

سر از خودم درآورده ام


لطفاً
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,122
مدال‌ها
2
باد بی ضلع

از جانب خالی می وزد

من پشت ترسی سنگر گرفته ام

که کلماتم را از سرم می پراند

و این گلوله ها

چقدر خوب بلدند عربی حرف بزنند

من اما زبان مادری ام سنگ شده است

کلاهخود گشادی سرم گذاشته اند

کمین خورده ام

و این جزیره


سال هاست مجنونم کرده است.
 
بالا پایین