جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار جلیل صفربیگی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط za-wrde با نام جلیل صفربیگی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 189 بازدید, 29 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع جلیل صفربیگی
نویسنده موضوع za-wrde
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط za-wrde
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
هر چند اتفاق غریبی است نازنین!

عاشق نشو که عشق، فریبی است نازنین!

«بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست»

راه پر از فراز و نشیبی است نازنین!

باور نکن که راندن ما هر دو از بهشت

تنها به جرم خوردن سیبی است نازنین!

آری همان گناهِ نبخشودنی است عشق

عاشق شدن چه کار عجیبی است نازنین!

با چوب عشق از همه جا رانده می شویم


آری...چه «روزگار غریبی است نازنین»
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
از دست این جماعت بی جان، جلال جان!

سر می نهم به کوه و بیابان، جلال جان!

من را ببخش کاین گونه حرف می زنم

حالم بد است از تو چه پنهان، جلال جان!

یادش به خیر، شیخ و چراغش کجاست؟ کو؟

شیرخدا و رستم دستان، جلال جان!

باور نمی کنی که در این جا چه می کنند

دونان به نامِ نامی انسان، جلال جان!

انگار حال و روز خدا هم گرفته است

انسان رسیده است به پایان، جلال جان!

هدهد کجاست تا برساند پیام ما

بر دوش ماست تخت سلیمان، جلال جان!

«گفتند یافت می نشود جسته ایم ما»

ما نیز خسته ایم به قرآن، جلیل جان!
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
بانو کشید بر سر خود چادری سیاه

بانوی عشق، بانوی اردیبهشت و ماه

این شعر را ادامه بده تا به ایستگاه

تا می رسی درست سر یک چهارراه

بعداً بپیچ سمت خیابان خاطره

این راه را ادامه بده گر چه اشتباه

این راه را ادامه بده! هی برو! برو!

اصلاً نایست پشت سرت را نکن نگاه

این راه را ادامه بده می رسی به شعر

این شعر را ادامه بده می رسی به ماه

ابری سیاه خیمه زده روی ایستگاه

باران رسیده زودتر از ما به وعده گاه
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
بعد از سلام، عرض شود خدمت شما

ما نیز آدمیم بلانسبت شما

بانوی من! زیاد مزاحم نمی شوم

یک عمر داده است دلم زحمت شما

باور کنید باز همین چند لحظه پیش

با عشق باز بود سر صحبت شما

اما! هنوز هم به دلم -این دل غریب-

سر می زند زنی به قد و قامت شما

انگار سال هاست که کوچیده ای و ما

بر دوش می کشیم غم غربت شما

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم

تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما

من بیش از این مزاحم وقتت نمی شوم

بانو! خدا زیاد کند عزّت شما
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
شب التهاب، عشق، غزل، نقطه چین

نامه، جواب، عشق، غزل، نقطه چین

سیگار، گریه، خاطره، مهتاب، قرص

آتش، عذاب، عشق، غزل، نقطه چین

باران، حیاط، کوچه، خیابان، سکوت

روز، اضطراب، عشق، غزل، نقطه چین

بد، خوب، زشت، مرگ، خدا، زندگی

پایان، سراب،عشق، غزل، نقطه چین
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
چقدر تجربه های جدید یادم داد

غزل، که این همه شعر سپید یادم داد

گرفت دست مرا و به آسمان ها برد

و مهربانی و عشق و امید یادم داد

چقدر حافظ و سعدی، چقدر مولانا

غزل چقدر نگاه جدید یادم داد

خدا گواه...من از عشق، بی خبر بودم

سر کلاسِ غزل، بوسعید یادم داد

رموز حیرت و اسرار را

به یک اشاره شبی بایزید یادم داد

خلاصه این که من از شعر، بی خبر بودم

خدا که چشم تو را آفرید، یادم داد
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
صبح، رخ باخته در وسعت بیمارستان

گریه آمیخته با غربت بیمارستان

مرگ از چار طرف –مثل چنار لب حوض-

سایه انداخته بر خلوت بیمارستان

بوی تنهایی و سرگیجه ی سکرآور خواب

الکلِ ریخته بر صورت بیمارستان

صبح خاکستری جمعه و طعم گس مرگ

مزّه ای تلخ تر از شربت بیمارستان

چشم بیمار اتاق صد و هفتاد و چهار

مانده بر عقربه ی ساعت بیمارستان
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
چقدر کوچه ی بن بست هست توی سرم

کسی که باز نبرده است دست توی سرم؟

صدای نعره ی یک شعر مسـ*ـت توی سرم

سکوت ثانیه ها را شکست توی سرم

کلاغ شاعری آمد نشست توی سرم

خدای من چه قَدَر فکر پست توی سرم

هنوز هم که هنوز است، هست توی سرم

غزل سرود خودش را و جَست توی سرم

و رشته رشته اش از هم گسست توی سرم
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
این سیب را چگونه دهانی نچیده است؟

این سیب را که این همه سرخ و رسیده است

سیبی که عکس عادت و قانون و جاذبه

سوی خودش تمام زمین را کشیده است

بازار سیب سخت کساد است، حیرتا!

این سیب را خدا ز چه باغی خریده است؟

بی شک کلید روضه ی رضوان به دست اوست

آن باغبان که میوه چنین پروریده است

این کیست؟ این که در تب سیبی چنین قشنگ

دست و دل از تمام عزیزان بریده است

این مرد، این که در پی یک میوه ی حلال

از عرش تا به فرش خدا را دویده است؟

آری منم که در تب سیبی چنین قشنگ

این گونه رنگ سبزِ سرودم پریده است
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
سیبی کجاست از لب سرخ تو سیب تر؟

زیباتر و رسیده تر و دلفریب تر

چاقو به دست آمده اند از چهار سمت

اما میان این همه من بی نصیب تر

من پشت کوه قاف وصال تو مانده ام

از هر چه کوه و دره، فراز و نشیب تر

صبرم به سر رسید، خدایا عنایتی...

نازل نمای آیه ای «اَمَّن یُجیب» تر

این تازه ابتدای خرابی است، بعد از این

در من وقوع زلزله هایی مهیب تر
 
بالا پایین