جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انگلیسی جوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته یادگیری زبان ها توسط Ela با نام جوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 807 بازدید, 30 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته یادگیری زبان ها
نام موضوع جوک
نویسنده موضوع Ela
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ela
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A pair of cows were talking in the field. One says, “Have you heard about the mad cow disease that’s going around?”

“Yeah,” the other cow says. “Makes me glad I’m a penguin.”

یک جفت گاو در مزرعه‌ای مشغول صحبت بودند. یکی از آن‌ها می‌گوید: «آیا در مورد بیماری جنون گاوی که اخیرا پخش شده، چیزی شنیدی؟».

گاو دیگر می‌گوید: «آره. خداروشکر که پنگوئن هستم!».

 
  • پوکر
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Sheyda.
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
According to unofficial sources, a new simplified income-tax form contains only four lines:

What was your income for the year?What were your expenses?How much have you left?Send it in.

طبق منابع غیررسمی، فرم جدید مالیات ساده شده است و تنها شامل چهار خط می‌شود:

درآمد شما در سال چقدر بوده است؟هزینه‌های شما چقدر بوده است؟چقدر از پول شما باقی مانده است؟همه آن‌ها را برای ما بفرستید!
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Sheyda.
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
At a party, a young wife admonished her husband, “That’s the fourth time you’ve gone back for ice cream and cake. Doesn’t it embarrass you?”

“Why should it?” answered her spouse. “I keep telling them it’s for you.”

در یک مهمانی، زن جوانی به شوهرش گفت: «این چهارمین باریه که به سراغ بستنی و کیک‌ها می‌ری. خجالت نمی‌کشی؟»

«چرا باید خجالت بکشم؟ من به اونا می‌گم که اینا رو برای تو می‌گیرم.»

 
  • تعجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Sheyda.
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A Hollywood hostess, giving instructions to a new maid just before a party, cautioned: “Now remember, Marie, when you serve my guests, don’t wear any jewelry.”

“I haven’t anything valuable, madam,” answered the maid. “But thanks for the warning just the same.”

یک مهمان‌دار هالیوود که درست قبل از مهمانی به خدمتکار جدید دستورات لازمه را گوشزد می‌کرد، به او هشدار داد: «فراموش نکن ماری، وقتی از مهمانان من پذیرایی می‌کنی، جواهرات نپوش.»

خدمتکار پاسخ داد: «خانم چیز با ارزشی ندارم، اما برای اخطارتان متشکرم.»

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
Every time a little boy went to a playmate’s house, he found the friend’s grandmother deeply engrossed in her Bible. Finally, his curiosity got the better of him.

“Why do you suppose your grandmother reads the Bible so much?” he asked.

“I’m not sure,” said his friend, “but I think she’s cramming for her finals.”

هر بار که پسر کوچکی به خانه همبازی خود می‌رفت، مادربزرگ دوستش را می‌دید که در کتاب مقدس غرق شده است. بالاخره کنجکاوی بر او چیره شد. او از دوست خود پرسید:

«فکر می‌کنی مادربزرگت چرا انقدر کتاب مقدس می‌خونه؟»

دوستش گفت: «مطمئن نیستم، اما فکر می‌کنم به نفس‌های آخرش نزدیک شده!»

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A turtle is crossing the road when he’s mugged by two snails. When the police show up, they ask him what happened. The shaken turtle replies, “I don’t know. It all happened so fast.”

لاک پشتی در حال عبور از یک خیابان است و توسط دو حلزون مورد زورگیری واقع می‌شود. وقتی پلیس در صحنه حاضر شد، از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است. لاک پشتی که از ترس به خود می‌لرزد، پاسخ داد: «نمی‌دونم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
When my teenage son worked part-time in a hardware store, a man came in to buy hooks for hanging plants. But there were only two hooks left in the gold color that he needed.

My son, trying to be helpful, suggested, “Could you maybe use the silver or the white instead?”

The customer scrutinized him and said, “You’re not married, are you?”

زمانی که پسر نوجوانم در یک فروشگاه سخت افزاری به صورت پاره وقت کار می‌کرد، مردی برای خرید یک قلاب برای آویزان کردن گیاهان، وارد مغازه شد. اما فقط دو قلاب به رنگ طلایی باقی مانده بود.

پسرم که سعی می‌کرد مفید باشد، پیشنهاد کرد: «به نظرت می‌تونی به جای اون، از قلاب‌های نقره‌ای یا سفید استفاده کنی؟»

مشتری او را زیر زیرکی نگاه کرد و گفت: «تو متاهل نیستی، مگه نه؟»

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A young mother paying a visit to her doctor in Providence, Rhode Island, did not attempt to restrain her five-year-old son, who was ransacking an adjoining treatment room. But finally, an extra-loud clatter of bottles did prompt her to say, “I hope, doctor, you don’t mind Billy being in your examining room.”

No,” said the doctor calmly. “He’ll be quiet in a moment when he gets to the poisons.”

مادر جوانی که به پزشک خود در پراویدنس واقع در رود آیلند مراجعه می‌کرد، هیچ تلاشی برای مهار پسر پنج ساله خود که در حال غارت اتاق درمان مجاور بود، انجام نمی‌داد. اما در نهایت، صدای تق تق شدید بطری‌ها باعث شد که او بگوید: «دکتر، من امیدوارم که حضور بیلی در اتاق معاینه شما، براتون آنچنان مهم نباشه».

دکتر با خونسردی گفت: «نه. زمانی که که به بخش سموم برسه، خودش ساکت می‌شه».
 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
At a Long Island house party, a chap invited an attractive girl to go fishing with him on the Sound. After an hour without any luck, he asked, “Do you think we ought to try chumming?”

His companion, a novice at fishing, looked toward the house on the distant shore, and then replied, “We might as well. They can’t see us from there.”

در یک مهمانی خانگی در لانگ آیلند، مردی یک دختر جذاب را دعوت کرد تا با او به ماهیگیری برود. بعد از گذشت یک ساعت و پیدا نشدن فرصت یا شانس مناسب، او پرسید: «به نظرت بهتر نیست طعمه‌ریزی رو شروع کنیم؟».

همراه او که در ماهیگیری تازه کار بود، به خانه‌ای‌ در ساحل دور نگاه کرد و سپس پاسخ داد: «شاید بهتر باشه همینکارو کنیم. اونا نمی‌تونن از اونجا مارو ببینن».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A traveling salesman, caught in a torrential rainstorm, stopped overnight at a farmhouse. In the morning, he looked out on a flood

coursing through the front yard. He watched pieces of fence, chicken coops, branches, and an old straw hat floating past with the current. Then he saw the straw hat come back, upstream past the house! Then he saw it go down again. Pretty soon it came back upstream—and by now the salesman wondered if he had gone crazy. Finally, he called the farmer’s daughter.

“Oh,” she said, after a glance out the window, “that must be Grandpa. He said yesterday that in spite of hell or high water he was going to mow the yard today.”

یک فروشنده دوره گرد که در یک طوفان سیل آسا گرفتار شده بود، برای شب در خانه‌ای در یک مزرعه توقف کرد. هنگام صبح، او به سیلابی که از جلوی حیاط می‌گذشت، نگاهی انداخت.

او تکه‌های حصار، خانه‌ مرغ‌ها، شاخه‌ها و کلاه حصیری قدیمی را دید که از کنار جریان عبور می‌کردند. سپس، او دید که کلاه حصیری برگشت! بعد از مدتی، مجددا پایین رفتن آن را مشاهده کرد. طولی نکشید که کلاه دوباره به سطح آب برگشت. فروشنده فکر کرد که دیوانه شده است. بالاخره دختر کشاورز را صدا کرد.

او پس از نگاهی به بیرون از پنجره، گفت: «اوه، این باید پدربزرگ باشه. دیروز گفت که علی رغم جهنمی شدن اوضاع و سیل زیاد، چمن‌های حیاط رو کوتاه می‌کنه».
 
بالا پایین