جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انگلیسی جوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته یادگیری زبان ها توسط Ela با نام جوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 806 بازدید, 30 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته یادگیری زبان ها
نام موضوع جوک
نویسنده موضوع Ela
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ela
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
Few people know what a quartermaster does. So during my aircraft carrier’s Family Day, I demonstrated a procedure called semaphore—I grabbed my flags and signaled an imaginary boat.

When finished, I pointed to a little girl in front and asked, “Now do you know what I do?”

“Yes,” she said. “You’re a cheerleader.”

تعداد کمی از مردم می‌دانند که یک کوارترمستر چه کار می‌کند. بنابراین در روز خانواده ناو هواپیمابرم، رویه‌ای به نام سمافور را اجرا کردم، پرچم‌هایم را گرفتم و به یک قایق خیالی علامت دادم.

وقتی تمام شد، به دختر کوچک اشاره کردم و پرسیدم: «حالا می‌دونی چیکار دارم می‌کنم؟»

او گفت: «بله. شما یک تشویق کننده هستید».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
After writing a speech for a class, my daughter asked for input. I listened to her talk about sexually transmitted diseases and then gave my opinion.

“It’s great,” I said. “There’s one sentence in particular that I like.”

“Which one?” she asked.

“The one where you write, ‘The only way other than abstinence to be sure that you will not contract an STD is to remain in a monotonous relationship.’”

پس از نوشتن یک سخنرانی برای کلاس، دخترم درخواست کرد که درباره آن نظر بدهم. من به صحبت های او در مورد بیماری های مقاربتی گوش دادم، سپس نظرم را گفتم.

گفتم: «عالیه. یک جمله خاص وجود داره که خیلی ازش خوشم اومد.»

او پرسید: «کدوم یکی؟»

من جواب دادم: «همون چیزی که نوشتی، غیر از پرهیز، تنها راه برای اطمینان از اینکه به بیماری مقاربتی مبتلا نمی‌شی، اینه که در یک رابطه یکنواخت بمونی.»

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
As the hedge fund manager gets out of his brand-new Porsche, a truck goes racing by, taking off the door. “My Porsche! My beautiful silver Porsche is ruined!” he screams.

A police officer on the scene shakes his head in disgust. “I can’t believe you,” he says. “You’re so focused on your possessions that you didn’t even realize your left arm was torn off when the truck hit you.”

The hedge fund manager looks down in absolute horror. “Oh, no!” he cries. “My Rolex!”

در حالی که مدیر صندوق سرمایه‌گذاری از پورشه جدید خود پیاده می‌شد، کامیونی در حال مسابقه دادن بود و در ماشین او را کامل از بین ‌برد. او فریاد زد: «پورشه من! پورشه نقره‌ای زیبای من خراب شد!»

یک افسر پلیس در صحنه سرش را با انزجار تکان می‌دهد. او می‌گوید: «من نمی‌توانم تو رو باور کنم. تو انقدر روی دارایی‌هات تمرکز کردی که حتی متوجه نشدی وقتی کامیون با تو برخورد کرد، دست چپت تکه تکه شد.»

مدیر صندوق سرمایه‌گذاری با وحشت مطلق به پایین نگاه کرد، اشک ریخت و گفت: «وای نه! رولکس من!».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
Strikeout (ضربه زدن)

Two old friends, Ned and John, lived for baseball. Then one day, John died, leaving Ned inconsolable. A few weeks later, Ned heard someone calling his name. He looked up. Standing on a cloud was his old pal.

“Ned,” John called down, “I have good news and bad. The good news is, there’s baseball in heaven!”

“Great,” said Ned. “What’s the bad news?”

“You’re pitching Sunday.”

دو دوست قدیمی، ند و جان، برای بیسبال زندگی می کردند (عاشق بیسبال بودند). سپس یک روز، جان درگذشت و ند را با غمی تسکین ناپذیر تنها گذاشت. چند هفته بعد، ند شنید که کسی نام او را صدا می‌زند. او به بالا نگاه کرد. رفیق قدیمی او روی ابری ایستاده بود.

جان با صدای بلند گفت: «ند، من یک خبر خوب و یک خبر بد دارم. خبر خوب اینه که در بهشت هم بیسبال هست!»

ند گفت: «عالیه. خبر بد چیه؟».

– یکشنبه‌ تویی که باید pitch کنی (یک اصطلاح در بیسبال).»

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
Three rough-looking bikers stomp into a truck stop where a grizzled old-timer is having breakfast.

One of the bikers extinguishes his cigarette in the old guy’s pancakes. The second biker spits a wad of chewing tobacco into his coffee. The third biker dumps the whole plate onto the floor.

Without a word of protest, the old guy pays his bill and leaves.

“Not much of a man, was he?” says one of the bikers.

“Not much of a driver, either,” says the waitress. “He just backed his truck over three motorcycles.”

سه دوچرخه‌سوار خشن وارد ایستگاه کامیونی می‌شوند که در آن یک فرد پیر در حال صرف صبحانه است.

یکی از دوچرخه سوارها سیگارش را در پنکیک پیرمرد خاموش می‌کند. دوچرخه‌سوار دوم یک دسته تنباکوی جویدنی را داخل قهوه‌اش می‌ریزد. دوچرخه سوار سوم تمام بشقاب را روی زمین می‌ریزد.

پیرمرد بدون هیچ اعتراضی صورتحسابش را می‌پردازد و می‌رود.

یکی از دوچرخه سوارها گفت: «خیلی مرد نبود، نه؟».

پیشخدمت گفت: «راننده خیلی جالبی هم نبود. او همین الان با کامیونش از روی سه موتور سیکلت رد شد».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
I hang on to my old, beat-up appliances as long as they keep working. I thought my wife shared, or at least accepted, my philosophy. But the other morning, I saw a note posted in front of my 15-year-old coffeemaker: “Jurassic Park.”

من تا زمانی که لوازم قدیمی به کار خود ادامه می‌دهند، به آن‌ها تکیه می‌کنم (از آن‌ها استفاده می‌کنم). فکر می‌کردم همسرم هم با فلسفه من موافق است یا حداقل آن را می‌پذیرد. اما صبح روز دیگر، یادداشتی را دیدم که جلوی قهوه‌ساز 15 ساله‌ام گذاشته شده بود: “ژوراسیک پارک!”

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
I’d offered to drive my mother-in-law to the doctor’s. But when I arrived at her house, I found her gossiping away with a neighbor.

“Mom, we’ve got to go,” I interjected, but she couldn’t hear me over the chatter. “Mom!” I repeated as I pulled her away.

“Sorry, but I didn’t know what to do,” she said, getting into the car. “That woman wouldn’t stop listening to me.”

من به مادر شوهرم پیشنهاد داده بودم که با ماشین او را به مطب دکتر برسانم. اما وقتی به خانه‌اش رسیدم، متوجه شدم که او در حال غیبت کردن با همسایه‌اش است.

مداخله کردم و گفتم: «مامان، ما باید بریم»، اما او نتوانست صدای من را در حین حرف زدن بشنود. همانطور که او را کنار می‌کشیدم، تکرار کردم: «مامان!».

او در حالی که سوار ماشین شد، گفت: «ببخشید، اما نمی‌دونستم چیکار کنم. اون زن از گوش دادن به حرفای من دست بر نمی‌داشت».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
I was visiting my son the other night when I asked if I could borrow a newspaper.

“Dad, this is the 21st century,” he said. “I don’t waste my money on newspapers. But if you like, you can borrow my iPad.”

I can tell you this: That spider never knew what hit him.

دیشب به دیدن پسرم رفته بودم که پرسیدم آیا می‌توانم یک روزنامه قرض بگیرم.

او گفت: «بابا، الان قرن بیست و یکه. من پولم رو برای روزنامه‌ها هدر نمی‌دم. اما اگه دوست داری، می‌تونی آی پد منو قرض بگیری.»

من فقط می‌توانم این را به شما بگویم: آن عنکبوت هرگز نفهمید چه چیزی به او برخورد کرده است.

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
The young father took a seat on the bus next to an elderly man and plopped his one-year-old on his lap, just as the little boy began to cry and fidget.

“That child is spoiled, isn’t he?” the old man remarked.

“No,” said the dad. “They all smell this way.”

یک پدر جوان در اتوبوس کنار مردی مسن نشست و کودک یک ساله خود را روی پاهایش کوبید، درست در همان زمان بود که پسر کوچک شروع به گریه و بی‌قراری کرد.

پیرمرد تذکر داد و گفت: «اون بچه خیلی لوسه، اینطور نیست؟»

پدر گفت: «نه. همه اون‌ها انقدر بو میدن».

 
موضوع نویسنده

Ela

سطح
5
 
[کاربرویژه انجمن]
کاربر ویژه انجمن
Jul
3,030
13,982
مدال‌ها
9
A police officer arrives at the scene of an accident to find a car smashed into a tree. The officer rushes over to the vehicle and asks the driver, “Are you seriously hurt?”

“How should I know?” the driver responds. “I’m not a lawyer!”

یک افسر پلیس به صحنه تصادف می‌رسد و ماشینی را می‌بیند که به درخت کوبیده شده است. افسر با عجله به سمت وسیله نقلیه می‌رود و از راننده می‌پرسد: «آیا به شدت آسیب دیدی؟».

راننده پاسخ داد: «از کجا باید بدونم؟ من که وکیل نیستم!».
 
بالا پایین