جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال ویرایش [حتف شوریده‌وار] اثر «راضیه کیوان نژاد نویسنده انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آثار درحال ویرایش توسط Raaz67 با نام [حتف شوریده‌وار] اثر «راضیه کیوان نژاد نویسنده انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,125 بازدید, 320 پاسخ و 58 بار واکنش داشته است
نام دسته آثار درحال ویرایش
نام موضوع [حتف شوریده‌وار] اثر «راضیه کیوان نژاد نویسنده انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Raaz67
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,403
20,076
مدال‌ها
7
- نمی‌خوای قبول کنی؟ اون هم بعد از شش سال؟ شش سال کم نیست؟ می‌خوای چقدر دیگه پیر بشم تا دلت به رحم بیاد؟ زهره تقدیر خیلی منتظر نمی‌مونه! هیچ‌وقت فکر می‌کردی برای ارغوان این‌قدر زود، دیر بشه؟
نگران به سمت دخترکش و پدرش سر برگرداند. دلش هنوز گیر خاطره و بزرگ شدنش بود. دلش نمی‌خواست آن‌ها را تنها بگذارد. خاطره جان او شده‌بود. وقتی خاطره اولین‌بار به او مادر گفت، انگار داشت بال در می‌آورد. خدا می‌داند چقدر سختش بود که در کنار شهاب، خاطره را بزرگ کند، اما همین که شهاب حریم و حرمتشان را حفظ می‌کرد و وفاداری‌اش را به ارغوان حفظ کرده‌بود و به او فرصت در کنار خاطره ماندن را داده‌بود و لذت مادر شدن را از او نگرفته‌بود، یک دنیا از او ممنون بود. شهاب همیشه ورد زبانش ارغوان بود و خاطراتشان را برای زهره یادآوری می‌کرد. حالا نگران بود که نکند خاطره را با داشتن زندگی متاهلی از دست بدهد. بابک قدمی دیگر به جلو برداشت.
- من قراره پیش تو و خاطره باشم نه من نه شهاب، دخالتی در مادر بودنت برای خاطره نداریم. بذار من هم کنارت باشم.
منتظر واکنش شهاب بود. انگار می‌خواست اطمینان را در او هم جست و جو کند. شهاب در حالی که خاطره و قاب عکس ارغوان را در آغوش گرفته‌بود، به یاد لحظه عاشقانه خود با ارغوان و خاطره‌اش، غم در دل نشسته‌اش، بغضش را بیشتر کرد. معنی نگاه زهره را خوب می‌فهمید. موج نگرانی در چشمانش دودو میزد. حالا بعد از این همه سال از وابستگی خاطره و زهره بهم اطلاع داشت و زهره را خوب شناخته‌بود. عینک دودی‌اش را که در مشت دیگرش می‌فشرد، به چشم زد و با صدایی که از بغض در حال ریزش بود و می‌لرزید، در حالی که به سمت ماشینش روانه میشد لب زد:
- زهره تو تا ابد بعد ارغوان، مادر خاطره می‌مونی! ما رفتیم. می‌خوام یه جشن سه نفره با ارغوان و خاطره برای تولد خاطره بگیریم‌. شما هم با ماشین خودتون برین! خدافظ.
مهلت جواب دادن را از آن‌ها گرفت و از کنار جدول و درخت کاج کنارش گذشت و با زدن دکمه‌ی دزدگیر، سوار ماشین مشکی‌رنگ قدیمی‌اش شد. خاطره را که در خواب و بیداری به سر می‌برد روی صندلی شاگرد نشاند و دست در جیب شلوار کتان مشکی‌اش کرد و گردنبند یادگار ارغوانش را که مانند جان از آن مراقبت می‌کرد به آینه جلوی ماشین آویزان کرد و راه افتاد و شعری را با خود زیر لب زمزمه کرد:
"زیر درخت صنوبر می‌میرم از عاشقی
نیستی تا هم‌رنگ جماعت شوم
و بارم را تهی کنم از همه دلدادگی
شهر زیبارویان است به یقین اینجا
هر چه می‌بینم چشمانم را می‌نوازد
گرسنه می‌شوم و به دلخواه می‌میرم
چاره چیست با این فسانه‌ی بودن
دلم می‌تپد به نگاهی
آوارترین و خوشبخت به خیال خود دلمردگی
شرح تو را نتوانم نوشتن
واژه‌هایم بی‌رنگ و لعاب عشق بر رخم بنفش
با تو هستی را می‌یابم به عشق."
همزمان دست جلو برد و با فشردن دکمه‌ی سیاه‌رنگ، ضبط را روشن کرد و گوش به دکلمه‌ی زیبای هوشنگ ابتهاج که لالایی همیشگی‌‌اش بود، سپرد.
ارغوان می‌بینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمده‌اند…
مانده‌ایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجره‌ی بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود، دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان
در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟

پایان
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین