با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!ولی زندگی از اینم حتی سختتره، من معتقدم چیزی به نام بدترین و سختترین وجود نداره هر روز ما شاید بدتر از دیروز باشه اما با همه اینا به خاطر حتی شادیهای کوچیک هم شده به خاطر حتی خودمون هم شده، خودی که به این دنیا اومده و وظیفه مراقبت از روح و جسم مون رو داریم باید دووم بیاریموقتی عزیزم رو دفن کردن من هم باهاش مردم.
وقتی دیدم جز یه نفر هیچکس پشتم نیست و دوستم نداره مرگ رو تجربه کردم.
وقتی کسی رو از دست دادم و فکر میکردم من رو میفهمه و میفهمه که من به یکی نیاز دارم که هم رفیقم باشه و هم کسی که عاشقم باشه و من مرگ رو تجربه کردم و دوباره یک من دیگه متولد شد....
بارها و بارها در موقعیت های مختلف من مرگ رو تجربه کردم و یک من دیگه متولد شد:)
منی که هربار میمیرم و متولد میشم و همه زخما و دردها هربار با من رشد میکنن و متولد میشن:)
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک