مشاعره حرف "ج"

[amir mohamad]

جهانی راز دارم مانده در دل
که را گویم چو یک محرم ندارم

حریفی می‌کنم با هفت دریا
ولیکن زور یک شبنم ندارم

 

[Tara Motlagh]

جز خون دل ز خوان فلک نیست بهره‌ای
این تنگ چشم طاقت مهمان نداشته است

 

[amir mohamad]

جز کوی تو دل را نبود منزل دیگر

گیرم که بود کوی دگر کو دل دیگر

 

[پایان]

جان داد دل که روزی در کوت جای یابد
نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد

آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد

 

[Tara Motlagh]

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دوهفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دوهفته را

 

[پایان]

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی

 

[Tara Motlagh]

جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بارِ دلداری‌ست

 

[پایان]

جان ندارد هر که جانانیش نیست

تنگ عیشست آن که بستانیش نیست

 

[amir mohamad]

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی زبر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

 

[پایان]

جمعی که تو در میان ایشانی

زآن جمع به در بود پریشانی

ای ذات شریف و شخص روحانی

آرام دلی و مرهم جانی