جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه حرف دلت را بگو:)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تعامل ادبی توسط Kiana' با نام حرف دلت را بگو:) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 68,069 بازدید, 2,472 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته تعامل ادبی
نام موضوع حرف دلت را بگو:)
نویسنده موضوع Kiana'
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط 0titi0

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
653
6,373
مدال‌ها
2
حس عجیبیست که با قلمی نوشته شده باشی که اکثر هم‌نوعانت آن را نمی‌شناسند.
در رخ مهمان همی آمد پدید

شه به جای حاجبان فا پیش رفت

پیش آن مهمان غیب خویش رفت

هر دو بحری آشنا آموخته

هر دو جان بی دوختن بر دوخته

گفت معشوقم تو بودستی نه آن

لیک کار از کار خیزد در جهان

ای مرا تو مصطفی من چو عمر

از برای خدمتت بندم کمر

مطلب مشابه: شعر زندگی از مولانا + مجموعه اشعار کوتاه و بلند زیبا با موضوع زندگی

بشنوید ای دوستان این داستان

خود حقیقت نقد حال ماست آن

بود شاهی در زمانی پیش ازین

ملک دنیا بودش و هم ملک دین

اتفاقا شاه روزی شد سوار

با خواص خویش از بهر شکار

یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه

شد غلام آن کنیزک پادشاه

مرغ جانش در قفس چون می‌تپید

داد مال و آن کنیزک را خرید

چون خرید او را و برخوردار شد

آن کنیزک از قضا بیمار شد

آن یکی خر داشت و پالانش نبود

یافت پالان گرگ خر را در ربود

کوزه بودش آب می‌نامد بدست

آب را چون یافت خود کوزه شکست

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست

گفت جان هر دو در دست شماست

جان من سهلست جان جانم اوست

دردمند و خسته‌ام درمانم اوست

هر که درمان کرد مر جان مرا

برد گنج و در و مرجان مرا

جمله گفتندش که جانبازی کنیم

فهم گرد آریم و انبازی کنیم

هر یکی از ما مسیح عالمیست
 

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
653
6,373
مدال‌ها
2
غم هایم را کنار می‌گذارم تا قدری هوا بخورند...
تا جایی که نخواهند باعث آزار دیگران بشوند...
سخت است بخواهی و نتوانی...
سخت است بخواهی بمانی و نتوانی....


*ریحانا*
 

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,912
14,721
مدال‌ها
6
می‌دانی، من مجبورم موفق شوم، وگرنه همه آن رنج‌هایی که تا به حال کشیده‌ام، فقط رنج بوده‌اند.

ويكتور فرانكل
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
365
4,609
مدال‌ها
2
کودکان شوخی شوخی پرندگان وگنجشکهارو هدف قرار میدن ومیزنند گنجشکها می‌میرند. انسانها شوخی شوخی قلب یکدیگر رودخانه گزاری می‌کنند وهدف قرار می‌دهند غافل از اینکه شکستن قلب یعنی دست درازی به حریم امن الهی .تنها جائیکه خدا بهشیطان اجازه نداد به قلب حضرت آدم سلام اللهعلیها وارد شود شیطان از دهان وارد شد واز مقعد خارج شد قفسه های سی*ن*ه چون نگهبانی از قلب حمایت می‌کنند وخداوند برآنچه در سی*ن*ه ها میگذرد آگاه و از وسوسه‌ی شیطان در سی*ن*ه ها نیز آگاه است.
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
365
4,609
مدال‌ها
2
زبان تنهاعضو دراجرای صورت است که پشت دندان‌های سفید ومرواریدی پنهان شده .
می‌شود با یک کلمه یک انسان وهم نع را به عرش برد و دنیایی از مهر ومحبت بردلش جاری کرد ومیتوان با یک جمله اورا به بدترین نحو شکست و روز وشب های زیادی رو لبریز از غم برایش رقم زد .یادمان باشد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می‌رسد.خیلی زود دیر میشود،به قول سهراب سپهری عزیز چشمهاراباید شست طوره دیگر باید دید. ویا به فرمایش مولایمان علی علیه السلام مواظب نیت خود باشید که رفتار و گفتار شما را شکل می‌دهد مواظب رفتار وگفتار خود باشید که شخصیت شمارا شکل می‌دهد مواظب شخصیت خود باشید که سرنوشت شمارا تعیین می‌کند وبقول داریوش کبیر پندار نیک گفتار نیک رفتار نیک.
امان وصد امان از زبان‌هایی که قضاوت می‌کنند وبا شلاق کلمات بر روح و روان وجان انسان هم نوع خود ضربه می‌زنند
شب درازدست و قلندر بیدار بزودی و گذشت زمان همه چیز بر همگان روشن خواهد شد والسلام یاحق.
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
365
4,609
مدال‌ها
2
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی

صاحب نظران لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی

باید که سری در نظرش هیچ نیرزد
آن ک.س که نهد در طلب وصل تو پایی

بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت
دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی

گر دست دهد دولت آنم که سر خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهایی

شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر برد وفایی

خون در دل آزرده نهان چند بماند
شک نیست که سر برکند این درد به جایی

شرط کرم آنست که با درد بمیری
سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
365
4,609
مدال‌ها
2
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عَیّوق بر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 
بالا پایین