مجموعه اشعار حمیدرضا ضیافتی برخوردار

[mobina01]

خواهم که نشینم من،هرشب به کنارِ تو
دل از کفِ من برده،آن چشم خمارِ تو

جام از پی جام ریزم،بایادِ نگارِ خود
شبها من و رویایت،این دل بی قرارِتو

 

[mobina01]

جام شراب چشم تو،چاره ی دردِ دل من
بنوشم از باده ی ناب،عشق بُوَد در دل من

آه"ازآن چشم خمار،که میچکد ازآن شراب
شعله کشیده در تنم، آتش تو در دل من

 

[mobina01]

هرشب زِچشمم اشک روان،تا صبح بیدارم
غم دارم از این فاصله،چون ابر میبارم

طاقت ندارداین دلم،ازدوریت ای جانِ من
بشکسته قلب زارِ من،از هجر بیزارم

 

[mobina01]

خ*یانت کرده ایی درعشق،که روی ازمن تومی گیری
مگر ازمن چه دیدی تو،چرااز عشق دلگیری

به ماه گفتم نتاب برمن،چه بی شرمانه میتابی
توآیا روی ماهش را،در این شبها نمی بینی ؟؟

 

[mobina01]

عشقت تنیده دردل ،درتاروپودِاین تن
آرام نشسته ایی تو،در قلب عاشقِ من

آری" اگر توخواهی، اقرار میکنم که
من عاشق توهستم،دیوانه گشته ام من

 

[mobina01]

مثل بوی یاس اول #صبح

دیوانه کننده است نگاهت

 

[mobina01]

طلوع کرده خنده ات،دراین صبح پُرازامید
دوباره جان گرفته عشق،چشم توبردلم دمید

یخ زده بود جهانِ من،دلم زِ غم شکسته بود
توآمدی چونان بهار،عشق دوباره سر رسید

 

[mobina01]

دور از تو خوابیدن سخت است
اما من چشمهایم را میبندم
شاید در خواب و رویا
تودر کنارم باشی
واین خواب باحضورت چقدر شیرین میشود
من در خوابهایم هم با تو خاطره میسازم

 

[mobina01]

دلم مغرور ازاین بودکه،اسیرعشق نمی گردد
گرفتارآمدآخردل،بمان حالا تو با دردد

دل زارم به دام افتاد،بیا اکنون توحالش بین
به چشمم گوبباردتا،شود آهسته همدردد

 

[mobina01]

چشم غزل خوان تو،شاعر تنهاییَم
دربَر چشم نگار،دور زِ رسواییَم

همدم من چشم تو،کافربی دین منم
سهم من از زندگی،عشق اهوراییَم