فایل شده [خسته ام] اثر «mobina_T _ وانیا کاربر انجمن رمان بوک»

[شاید هیچکس]

مجموعه اشعار " خسته ام "

شاعر : mobina_T


تخلص : وانیا

قالب : دو بیتی

ژانر : عاشقانه

ویراستار: @سپید


* تقدیم به ستاره کوچک زندگی ام *

کپیست: @شاهدخت


مقدمه :
وانیا اندوه خود را سخت پنهانی بدار
در دل امشب ؛ یار خود باش و دلت بانی بدار
لحظه ای خامش بمان از گفتن احساس خود
این یکی هم در گذر باشد ، غمت فانی بدار
....​

 

[mobina01]

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از منتشر اشعار خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
[قوانین ساب اشعار در حال تایپ ]

پس از گذشت پانزده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد اشعار ]

بعد از ایجاد تاپیک نقد شورا برای اشعارتان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ مجموعه اشعار رمان بوک]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد اشعار ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک پرسش و پاسخ تالار شعر ]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران ]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]​

 

[شاید هیچکس]

....
وانیا صبح سپیدت پس کجاست؟
خانه ی صلح و امیدت پس کجاست؟
آرزوی روز عيدت پس کجاست؟
بوی باد و عطر بیدت پس کجاست؟


.....​

 

[شاید هیچکس]

....
در دلم افتاده شرحی بی‌قرار
شوق وصل یار و این حال نزار
می‌گریزد این دل من از مزار
تا نبینی رنگ رخسارم تو یار
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
خسته از صد عاشقی ، افتاده بازی در قفس
در مسیر زندگی ، خسته از هر خار و خَس
حال خوش بر ما حرام و عمر ما بر ما گران
رفته لیلی در دهان شیر و یک تازه نفس
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
جان من امشب کجا جامانده دلدارم بگو
در هوایش صد هزاران تحفه‌ها دارم بگو
گر نمی‌آید برای دیدن این خسته رو
از برای غصه‌هایش قصه‌ها دارم بگو
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
ناله‌ام بهر دل خون من است
گریه‌هایم اشک و اندوه من است
ساده‌ای ای دوست چون باور کنی
خنده‌هایم شادی روز من است
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
ترسم این بود مرا با دگرانم بُگُذاری
ترسم این بود که در اوج جهانم بُگُذاری
آری اکنون چه غمی سر تر از این دوست؟
می‌رویی بی‌سر و جانم بُگُذاری
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
جانِ جانِ جانِ جانانم چرا؟
می‌روی از پیش این عاشق کجا؟
گفتمت با رفتنت کشتی مرا
خنده‌ای کردی ولی آخر چرا؟
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
دلبرم محض خدا با این دلم بازی نکن
یک همین امشب بیا و قلب من راضی بکن
عاشقم من عاشق این دلبر شوریده دل
اندکی آهسته‌تر ، یک لحظه دلداری بکن
.....​