جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل نشده [خستگی‌ ناتمام] اثر«مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط MARYM.F با نام [خستگی‌ ناتمام] اثر«مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 723 بازدید, 15 پاسخ و 22 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [خستگی‌ ناتمام] اثر«مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع MARYM.F
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MARYM.F
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- پایان جیران و اشکان جداییه، چقدر مسخره‌ست. شفا پیدا نمی‌کنم، مبتلا شدم به اشکان. کاش می‌شد برم تیمارستان، بیمارم و علاجی برای دردم پیدا نکردم!
+ دخترم با کی حرف می‌زنی؟
- تارا !
+ تارا؟ کسی اینجا نیست؟!
+ جیران حالت خوب نیست کمی بخواب.
- من باید برم دکتر.
***
+ همه آزمایش‌هات سالم هستن دخترم، نیاز به بستری نداری!
- ولی من روانی شدم.
+ چرا اینطوری فکر می‌کنی؟
- من آدم‌هایی رو می‌بینم که کنارم نیستن. استخوانم درد می‌کنه از دلتنگی، نفس‌هام سنگین شدن از بی‌قراری، دارو بهم بده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- من کیستم؟ جوانیم رو محکوم شدم به غم بی‌پایان، جز مرور خاطرات، خوراکی ندارم!
+ به خودت بیا، زندگی کن.
- زندگی؟ گویا زندگی از من دل‌زده شده، گویا زندگی برای نبودنم تلاش می‌کنه، شاید زندگی من رو هم دوست نداره!
+ تلخ نباش! همه چی یه روز تمام میشه!
- تلخ نیستم، اما تلخی شد جزئی از من شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- نیازمند به بوی خاطرات کهنه‌م. اما کم‌کم همه‌ چی محو میشه و انگار از اول نبودن.
هر چی سعی می‌کنم به‌ یاد بیارم اما، جز مه و غبار در ذهنم چیزی نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- همه جا پر از خون شده‌بود، لبخندی روی لبم طراحی شد، افسوس که نمی‌تونستم عشقی که در قلبم هست، زیر خاک دفن کنم اما شاید با دفن شدن روحم این عشق خاکستری بشه.
خداحافظ عشق زندگیم، کم‌کم نبودنت رو حس کردم!
کم‌کم به نبودنت عادت کردم اما می‌ترسم عشقی رو که در قلبم کاشته‌بودم پژمرده بشه و از بین بره، باید قبل از این اتفاق، خودم رو از بین ببرم!
کم بودم برات یا شاید نبودم!
مهم نیست، برای آخرین‌بار یه خواهشی دارم ازت، این‌که دوستش داشته باش
دلش رو نشکن که دیگه نفس‌هاش بی‌معنی میشه!
مواظب قلبی که برات می‌تپه، باش.
بی‌نهایت تا در‌ آخرین روز قیامت دوستت دارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- نمی‌خوام دوستت نداشته باشم، نمی‌خوام زنده بمونم و تو قلبم نباشی، برای کشته شدنم نیاز نبود شلیک کنی!
با پوشیدن پیراهن دامادیت به استخونم شلیک کردی! نمی‌دونستم بی‌رحم بودی! نمی‌دونستم قلبم نامرد باشه و عاشق قاتل قلبش باشه.
افسوس که رسم عاشقی رو بلد نبودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
پروانک(:✓
کاربر ممتاز
Sep
2,711
7,364
مدال‌ها
2
- مثل این‌که دیوونه شدم، ولی کسی نفهمید زندگی بر خلاف میلم گذشت.
نمی‌دونم برای موندن چه بهونه‌ای باید داشته باشم؟
شاید با رفتنم، با بستن دفتر سرنوشتم؛ می‌تونم به پایان تلخِ که تقدیر برام نوشته رو پایان دهم. شاید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین