جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ممد صنوبر با نام [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,255 بازدید, 20 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
Negar_۲۰۲۳۰۶۱۵_۱۱۵۵۰۶.png

نام اثر : خیزاب کلامم
نام شاعر : ممد صنوبر
قالب شعر : غزل
ژانر : عاشقانه، عارفانه و تراژدی
ویراستار: @Mahi.otred
کپیست: @آرشیت
مقدمه :

خیزاب کلامم، این‌بار چو شعر است.
مستانه بجوشد از ذهن چو معر است.

تابید ز خورشید، نوری که به سویم؛
دستی چو نوازش گویی به مهر است.

گل‌واژه‌ی ابیات بیتاب نشسته،
شاید به نگاهی، انگار ز وهر است.

حالا که بتابد؛ خوش ذوق و چه شیرین،
شعری به کلامم اینک به بهر است.

دیوانه‌ی آن روی زیباست صنوبر،
آن راز نهفته، خیزاب بحر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,604
1,164
مدال‌ها
2
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B8_%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B7%DB%B5%DB%B1-png.154100

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از منتشر اشعار خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ شعر

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
تاپیک جامع درخواست جلد

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
تگ تاپیک جامع درخواست تگ شعر

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در تاپیک زیر اعلام کنید:
تایپک پرسش و پاسخ شعر
اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
اعلام پایان اشعار

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته میشود
●با آرزوی موفقیت شما

[مدیریت تالار شعر]
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ظلمی

ظلمی که کردی تو به من، هفتاد بار گفتم لعین!
شرمی بکن ای یار من، گویی که مرگت در یقین!

صاحب ز خلوت می‌رود آن درد و مرهم در چه بود؛
ما زان فقط دل می‌رویم؛ حجت نداریم در همین!

ای ایزدا بر من ببخش، گم کرده‌ام راه و که دین،
صحبت که شد تار و خفیف، بد کرده است یار زمین!

ظالم مرا آهی بداد؛ خواهش تمنایی کنم؛
من عاشقم عاشق به او در فارقی مهتر در این!

کین ذات او باید نهیف، ای کار من گویم صنو،
بخشش که ما را نیستی؛ وایم که جانم در کمین!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
غم که باشد

غم که باشد در وسط، من دل به حجران می‌کنم.
بوسه‌ای از شرم باز، امشب که مهمان می‌کنم.

شب ز دیدار خدا از هر طرف دست من است؟
زان که عشقم داغ بود؛ شوق تو درمان می‌کنم.

چشم من بیدار شد از خواب هوشیارم مگر؟
آن سیه طاق من است؛ بشمار ویران می‌کنم.

با عشق زیبا می‌کند؛ پرواز را یاد ملک!
خوانشی قرآن شد اینک پشیمان می‌کنم.

داد این صلح و صفا، پاینده باشد آن صنو،
لحظه‌ای شیطان شد؛ رقصی پریشان می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
اگر​

اگر آن درد من دیدی، نپرسش از کجا حالش!
که آمد بی‌‌وفا شاید، کند آن حس او مرگش!

مرا ای صاحب بی‌‌دل که گفتم آن رفیق و تو،
زدی آن عشق بی‌شرم و بگفتی حالت سردش!

به رقص و مرهم و دینار تو را حالا چه سودی بود؟
ولیکن آمد مغرور، ستم کرده به آن جانش!

عطش را من ولی صاحب، دلا حقش نبود اینک،
بهارا چون دگر بر آی، مرا از الفت خوابش!

نگین و ژاله‌ی مبهم صدای ماه من این‌بار،
که پیدا شد حبیب دل، چه خوش ما را در این راهش!

که آن شاهد بداند باز، مرا عشقم ز ایزد بود؛
بر آمد مریم و حالا که دیگر دوری و نازش!

صبا از درد این عاشق، صنوبر داند ای جانا،
که آن یار و به اهوازی بگفتش فارق و وایش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
خدایا​

ای خدایا چه کنم؛ باز شدش درد فراق!
من همی داد زنم؛ پای نهم سمت براق!

غم ز دیدار تو را ماه شود بغض و عناد،
اشک او نور شود؛ ذوق شود حال شراق!

پر زند بال ملک، سجده ی او سوی مراد،
هم که شورش نفسی، گریه‌ی حق است و مذاق!

من که شوقی به رهت، باز کنم راز وجود،
دیده ای باز شود؛ نور شود چشم و تراق!

حال ما غم که نگو هر چه بگویم به دعاست،
غفلتی کاسته شد؛ این‌که صنو پاک و صداق!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
من اگر​

من اگر باز کنم؛ راز وجودم به همه؛
ماتمی دجله شود آب سلوکم به همه.

آتشی از دل یارم که ببرد سوی خدا،
قلب من ماه شود نور وصالم به همه.

دل که باز پر بزند نرده‌ای از گیسوی تو
ای خدا سمع و بصیر، کاش نوایم به همه.

هدهودی از غم من ملک سلیمان نبی،
هدیه‌ای زیور تو راز و قیاسم به همه.

من شبی داد زنم؛ سجده‌ی حقم در تو،
پای این عشق صنو وای جدایم به همه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
آرام​

آرام می‌مانم اگر شاید بگویی تو جواب،
بسیار ای پروردگار، در حیرت آن راز ناب.

شب را نگاه آن گلی، نوری بتابد صورتم!
در انتظار نوبتم، آرامشی در کنج آب.

ای وای بازم در فراق ای آتش سوزندگان
آن غم مرا بازم فریب دلبسته است یار خلاب.

محنت که دامی در رهم، انداخته‌ای دلبرم،
ای یار فریادی برس، چون باز کن دستی به باب.

گر من نگاهی کرده‌ای؛ شوق وجودت کرده‌ام؛
آن وقت دیگر ارزش است آن ماه را دیگر به مات.

ای خالق دیوانگان، ای شاهد صوفیگران
ای آتش حیرت‌گران، باشد صنوبر در نقاب.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
بدادند​

دونیای بی‌وفایی وصف جفا بدادند.
هر روز و هر شب من حال رها بدادند.

خواهد زمان من را دیگر خدانگه‌دار،
عمری که جان بخواهد یار، کجا بدادند؟

ای شور و دلبر ما دستی بده به ما را،
رقصی بکن که آتش جوره صفا بدادند.

مستانه مات و حیرت دیدش خدای جان را،
گفتش: که یار و مستی شوق وفا بدادند.

رویای صادقانه حالا بدان صنوبر،
دیوانگان ببینند مژده مرا بدادند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
من غمی دارم

من غمی دارم ز تو ای یار فریادم برس.
گریه کردم من گهی بازا که دلدارم برس.

جمله از دیوانگان، حیران شده حال عبس،
درک دل را می‌کنم؛ حاشا به گریانم برس.

درد سیمای دلم، هر لحظه را چون می‌تپد؛
سی*ن*ه‌ام گلگونه تو، باشد ز دیدارم برس.

حب حقا زان نظر، مستانه است چشمان تو،
مهر شاد و کان منم راغب که رویایم برس.

حلقه از یاد گناه و دلبری دارد به من،
من اگر از ذات گیتی، هین نظر یادم برس.

ای صنوبر، مهلت دنیا همین است تو بدان؛
در ضرر خوی بد است و ایزدا پاکم برس.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین