جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ممد صنوبر با نام [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,254 بازدید, 20 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [خیزاب کلامم] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
من

من در این محفل هوشیار که ندارم به کسی!
شب در این منزله‌ی عشق که نگویم به کسی!

ای خدا صحبت جانان به نماز و به صدا،
وای که از بوی خوش تو که نبردم به کسی!

خوب و بد را که ندارد؛ ملحی سوی و چنان،
نظم گیتی چه خوش است؛ باز نسازم به کسی!

مسـ*ـت آن ایزد یکتا به همه باز که رسد؛
می به دل دست خراب است و ننوشم به کسی!

لیکن ای خالق جانی، تویی آن نبیذ و من،
بر خمار و سمعی چون که شنیدم به کسی!

ای نیاز و خبری گوی و نگو جان صنو
بر هوا چون نبرد؛ ساقی و مستم به کسی!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای که موهای

ای که موهای تو زرد و آن چشای اطلسی!
من ز عشق تو در آیم؛ نغمه‌ای حال و شبی.

ماه من از دوری تو، غم شده گریه بسی؛
در نگاهت شاد بود؛ دیگر حزین را مرهمی.

نام تو مهر است و باز، مریم چه نازی می‌کند!
بر زدی بر قلب من، عرفان و آتش گوهری.

ماتمش را از دوایی، شاهدان پر می‌زنند؛
گل به آن خنده بر آید آن صدا را مهشری.

پس جهان پاینده است از عشق بی‌تاب و منی،
دل بنا دارد رخش جلوه جمال و مهتری.

من حیا دارم بدان از آن هوس دوری کنم؛
هر چه گویم عاقل است؛ حرف صریح و دلبری.

ای صنوبر عاشقم، حرف دلم را تو بزن؛
دل منم شیدا منم از حالت غوغا تویی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای که یارا

ای که یارا شهر تو آن باغ زیبا و عزیز،
شهرتش بر آن مراغه، بس که شیدا و عزیز.

دلبرا ای ماه من، نامت به پاک و مریم است؛
من ز آن نغمه بخوانم بلکه پیدا و عزیز.

شاهدم از عشق تو، خنده کنی از ناز من،
من که عرفانم نجیب عشقم به شیوا و عزیز.

غافلان از عاشقی، دل را نمی‌دانند چرا؟
من همانم که بگویم چون به بینا و عزیز.

ای تو یارم دل بده، دنیا به خرجت می‌کنم؛
آن صنوبر راغب است؛ شوقا به مهیا و عزیز.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای حیدر عباسی

ای حیدر عباسی منم آن شاعر و شیرین زبان،
شعری بگفتم من به تو در لذت و حال و فزان.

شهرت ندارم من ولی آوازه‌ام در محرمی،
در شب کنم من جمله‌ای، حالا که دیگر در نهان.

مهتر بیان و آن شکر، گوهر ندارد هکذا!
سویت که آمد شاهدا بر من مزن دیگر فغان،

بر گوش خویش آمد ندا! گفتش که او در حال بد،
ضعفی بدارد در بدن، گویی که شدت در چنان.

او صاحب آن حشمت است؛ سری که دارد با خدا،
قامی ز شعر و در ادیب، متنی بگوید در همان.

ای تو صنوبر گفته‌ای استاد بارشماز و دبیر،
در چشمه‌ها کوه سهند، دیدار شوقش در مهان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای دوست

ای دوست تو سازی بزن؛ من رقص رعنا می‌کنم.
نغمه بخوان ای خوش صدا، شعری چو پیدا می‌کنم.

از آن خیال و مهشری، مستی ز ذوقت که شده؛
پروانه را در رغبتی است؛ باشد که شیوا می‌کنم.

شب را ز آن مهتاب و ماه، می را ز ساقی می‌برم؛
بر آمدی عاشق تویی، راغب به بینا می‌کنم.

ای نغمه خوان قامی بزن تا آن سحر حالی ببر،
دیوانه کن مستانه کن؛ بهر صفا را می‌کنم.

ای دل که دیگر ماتمم از نام عرفان اشرفی،
من شاعرم نامم صنو، حاشا که شیدا می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای که جلالت

ای که جلالت، همه را باز تپیده؛
بهر بیان و شکرت، شاد تنیده.

دست زلالت نفسی، بهر نیاز است؛
نغمه‌ی فریاد و زبان آه کشیده.

شاهد ماه و صنمی، دلبر ما بود؛
از خبر عشق و فلک، نور چکیده.

قبله و آن غرق صدا، مال مَلَک نیست؛
سجده‌ی آن حضرت عشق، حال دمیده.

بهره می و مستی او جام و شرابی،
دل نکنم چون که تویی، جلوه بدیده.

عقل و خرد در همه است ای تو صنو،
چون به قدم ناز خدا وای جهیده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
علم جهان :

علم جهان در پی آن یار است.
راز کتب در خود این کار است.

گفته شده اهل خرد درهمان،
سوی سواد بی تو فلک خوار است.

دست کمال چون که رسد در خفا،
زان خبری دانش دل بار است.

در ره تو بیش به دامی کنند؛
چون که مرا امر به آن تار است.

من نکنم عقل و صدا باز تو
نقش و زمین چون بزنم خار است.

دل به یقین از طرفش شاد بود؛
گر نروی چون نشوی نار است.

سر عظیم در نفست ای صنو،
بخش عظیم در هدفت پار است.
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای برادر :

ای برادر، لحظه‌ها را می‌کنم در شاد تو.
تا بگویم این چنین است خوب و آن یاد تو.

آن جگر گوشه کند در سوز عشقش به هوا،
آمدم؛ بازم به سویت چون شنیدم داد تو.

گفتم ای جان برادر تو بگو آن سوز دل
تا کنم شور وجودت از در و آن باد تو.

گفتی : آن راز و که داغ است روزگار چون بشکند؛
بر کمر زخمی بداد ای برادر داد تو.

من بگفتم عیب نیست بر این غمت تو هیچ گو؛
چون که آن گیتی همین است در حزین شمشاد تو.

ای صنوبر، آتش است حیران و آهی می‌کند؛
چون که آن غوغا تویی، بیشک که دیگر حاد تو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
اوستاد :

در بهایش آمدم؛ ای سرور و شور و دبیر.
با جهالت آمدم؛ پاک و که دیدار و خبیر.

دل که بستم من به تو از آن ادب خوشتر ندید.
من به سویت آمدم در خوار و پیدا و حقیر.

ای خدا بر این عظیمت من که را دیدم رحیم،
از نشان اوستاد پیمانه و راه و عبیر.

خنده آید بر صدا، چهره که شد در لذتش
من هوایی مهترم نام علی و در کبیر.

ای صنوبر، اوستاد همچو نگین است و رفیق.
بر تو یادی می‌دهد آن علم و شمشاد و خطیر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای که مادر :

ای که مادر تو زنی از پاک و عفت در جهان؛
مات من در آن زبان چون که بیاید در بیان؛

دختری بودی چو مهتاب و که ماهش بی‌قرار،
در صفایت بهر او گریه کند دیگر مهان.

صحبت عشق است تو باز ،نغمه سرایی می‌کنم؛
بوی تو چون گل مهین و حالتی دل را چنان.

مهر تو دیوانه است مستانه بی‌چاره شود؛
از دعایش آن سهند نعره زند ای بی دلان.

آن جفا پیر است تو راز بغضی همی گوید که من.
بر رهای مادرم کردم که دردم کین زفان.

ای صنوبر مادر است گوهر به نامش در نهیف.
زان که دل پروانه است؛ شمعی شود والا نهان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین