- Jul
- 150
- 1,706
- مدالها
- 2
نام اثر: مجموعه داستانک درماندگان
نویسنده:احمد آذربخش
ژانر:تراژدی ، اجتماعی
۲۲
معاون شهردار در حالیکه شکم برآمده اش را می خاراند ، برگه هایی به مأموران سد معبر داد و گفت : از بالا دستور رسیده طبق بخشنامه جدید در سطح شهر سختگیری تون را بیشتر کنید و فقط یکبار اخطار بدید ..رحم نکنید .. هر گدا گشنه ای مقابل تون ایستاد با باتوم بزنیدش یا بیاریدش اینجا ده درصد از هرچیزی که بیارید مال شماست همچنین باضافه امکان افزایش حقوق البته اگر خوب سرسختی خودتون رو نشون بدین ..و آنها را به همراه راننده هایی با ماشین به سطح شهر فرستاد..ماشینهای گشت شهری پس از چند ساعت برگشته بودند و وارد شهرداری مرکزی شدند..دو نوجوان را با زور و تهدید به داخل بردند و وسایلی را از پشت دوکابین های مشکی پیاده کردند .. تعدادی کمربند ، چندتا سفره و شلوارک ، وزنه ای همراه با دفتر و مداد و حتی یک چادر مشکی ، تعدادی شال و روسری و چندتا پیاز و گوجه له شده و یک هندوانه شکسته و خیلی چیزهای دیگر که هنوز در ماشینها بود و بعنوان غرامت نزد خود نگه داشته بودند تا آنها را تقسیم کنند ..!! خبرنگار جوانی که مدتی همه چیز را زیرنظر داشت از دور چندتا عکس گرفت و گزارشاتی نوشت .. او میخواست خبر را در روزنامه فردا به چاپ برساند .. تیتر خبر این بود : نیازمندی های شهرداری ..!!
نویسنده:احمد آذربخش
ژانر:تراژدی ، اجتماعی
۲۲
معاون شهردار در حالیکه شکم برآمده اش را می خاراند ، برگه هایی به مأموران سد معبر داد و گفت : از بالا دستور رسیده طبق بخشنامه جدید در سطح شهر سختگیری تون را بیشتر کنید و فقط یکبار اخطار بدید ..رحم نکنید .. هر گدا گشنه ای مقابل تون ایستاد با باتوم بزنیدش یا بیاریدش اینجا ده درصد از هرچیزی که بیارید مال شماست همچنین باضافه امکان افزایش حقوق البته اگر خوب سرسختی خودتون رو نشون بدین ..و آنها را به همراه راننده هایی با ماشین به سطح شهر فرستاد..ماشینهای گشت شهری پس از چند ساعت برگشته بودند و وارد شهرداری مرکزی شدند..دو نوجوان را با زور و تهدید به داخل بردند و وسایلی را از پشت دوکابین های مشکی پیاده کردند .. تعدادی کمربند ، چندتا سفره و شلوارک ، وزنه ای همراه با دفتر و مداد و حتی یک چادر مشکی ، تعدادی شال و روسری و چندتا پیاز و گوجه له شده و یک هندوانه شکسته و خیلی چیزهای دیگر که هنوز در ماشینها بود و بعنوان غرامت نزد خود نگه داشته بودند تا آنها را تقسیم کنند ..!! خبرنگار جوانی که مدتی همه چیز را زیرنظر داشت از دور چندتا عکس گرفت و گزارشاتی نوشت .. او میخواست خبر را در روزنامه فردا به چاپ برساند .. تیتر خبر این بود : نیازمندی های شهرداری ..!!