- Jul
- 958
- 3,364
- مدالها
- 2
به پرستاری که از آنجا رد میشد، نزدیک شدم.
- ببخشید من دنبال چند نفری هستم که تصادف کردن و گفتن که به این بیمارستان آوردنشون.
پرستار نگاهش را در اطرافش چرخاند و بعد از مدتی نگاه مشکوکش را به من دوخت و گفت:
- الان چند نفر تصادف کردن و نمیدونم شما کدوم رو میگید. پس لطفاً همراه من بیاید.
پرستار قدمهایش را برداشت و جلوتر از من راه افتاد. پرستار نزدیک به اتاق پرسنل شد و رو به من گفت:
- برو تو.
زبانم را بالاخره باز کردم و گفتم:
- اینجا اتاق پرسنل هست.
پرستار کمی به من نزدیک شد و گفت:
-میدونم. برو تو.
کمی ترس در دلم رخنه کرده بود. به آن پرستار کمی مشکوکتر از قبل شده بودم. پرستار دستانم را گرفت و مرا داخل اتاق هل داد.
- بالاخره گرفتمت بچه جون.
از ترس لنکت گرفته بودم.
- تو... ک... کی... هس... هستی؟
خندهی وحشتناکی کرد و داد زد:
- مهم نیست. مهم اینه که تو زود گول خوردی.
آرام نزدیکم شد. هر چهقدر او به جلو میآمد من هم همان قدر به عقب میرفتم. قدمی دیگر برداشتم که محکم با دیوار برخورد کردم. آن کسی که پرستار بود نزدیکم شد و با لحنی آرام گفت:
- پس تا اون موقع خداحافظ.
دستهایش را بالا برد و محکم بر سَرم کوبید و سیاهی مطلقی که وجودم را در بر گرفته بود.
- ببخشید من دنبال چند نفری هستم که تصادف کردن و گفتن که به این بیمارستان آوردنشون.
پرستار نگاهش را در اطرافش چرخاند و بعد از مدتی نگاه مشکوکش را به من دوخت و گفت:
- الان چند نفر تصادف کردن و نمیدونم شما کدوم رو میگید. پس لطفاً همراه من بیاید.
پرستار قدمهایش را برداشت و جلوتر از من راه افتاد. پرستار نزدیک به اتاق پرسنل شد و رو به من گفت:
- برو تو.
زبانم را بالاخره باز کردم و گفتم:
- اینجا اتاق پرسنل هست.
پرستار کمی به من نزدیک شد و گفت:
-میدونم. برو تو.
کمی ترس در دلم رخنه کرده بود. به آن پرستار کمی مشکوکتر از قبل شده بودم. پرستار دستانم را گرفت و مرا داخل اتاق هل داد.
- بالاخره گرفتمت بچه جون.
از ترس لنکت گرفته بودم.
- تو... ک... کی... هس... هستی؟
خندهی وحشتناکی کرد و داد زد:
- مهم نیست. مهم اینه که تو زود گول خوردی.
آرام نزدیکم شد. هر چهقدر او به جلو میآمد من هم همان قدر به عقب میرفتم. قدمی دیگر برداشتم که محکم با دیوار برخورد کردم. آن کسی که پرستار بود نزدیکم شد و با لحنی آرام گفت:
- پس تا اون موقع خداحافظ.
دستهایش را بالا برد و محکم بر سَرم کوبید و سیاهی مطلقی که وجودم را در بر گرفته بود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: