جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری داستان کودکانه میراث سه برادر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط عاطفه حاتمی با نام داستان کودکانه میراث سه برادر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 355 بازدید, 21 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع داستان کودکانه میراث سه برادر
نویسنده موضوع عاطفه حاتمی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط عاطفه حاتمی
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
حالا من باید چکار کنم؟ اگر بروم دنبال گرگ‌ها که آن‌ها را جمع آوری کنم خرج زیادی برایم برمی دارد. حالا باید یا خسارت مرا بدهی یا اینکه می‌رویم پیش شاه از دست تو شکایت می‌کنم.»
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
بازرگان هم از ترس اینکه مبادا پیش شاه از دست او شکایت کند پول زیادی به او داد و رفت. این برادر هم از این راه ثروتمند شد.
ماند برادر کوچکی.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
برادر کوچکی وقتی دید که دو برادرش رفتند با نردبان و طبل پول برای خود در آوردند، او هم گربه خود را برداشت و از ده بیرون رفت تا بهجایی رسید و دید در هرچند قدم یک نفر چوب به دست ایستاده.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
او از آن‌ها پرسید که: «چرا هرچند قدم یک نفر چوب بدست ایستاده؟» آن‌ها جواب دادند که: «دراین ملک موش زیاد است و از دستموش‌ها آسایش نداریم به همین دلیل است که در هرچند قدم یک چوب بدست ایستاده که نگذارد موش‌ها به مردم آزار برسانند.»
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
او گفت:: «شما امشب هیچکاری به موش‌ها نداشته باشید من می‌دانم وموش‌ها.»
آن‌ها همه چوب‌های خود را کنار گذاشتند و رفتند. تا چوب به دست‌ها کنار رفتند او دید یک عالم موش جمع شد. او فوری گربه را از زیرعبای خودش بیرون آورد.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
گربه به میان موش‌ها افتاد چند تا را خورد و چند تا را هم خفه کرد. بقیه فرار کردند. روز بعد این خبر به پادشاه آن کشور رسید. وقتی پادشاهاین خبر را شنید او را به حضور طلبید و گربه را به قیمت زیادی از او خرید. او هم آن پول را برداشت و به ده خود برگشت.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
هر سه برادر با کار‌های خودشان ثروتمند شدند. اما ببینیم گربه چکار میکند. روزی گربه در آفتاب گرم خفته بود که کنیزی از پهلویشگذشت و دم او را لگد کرد. گربه پرید و دست او را زخم کرد.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
خبر به پادشاه دادند که گربه آنقدر خورده که مسـ*ـت شده و چشم بد به فلان کنیزت دارد. شاه فرمان داد که گربه را ببرند و به دریابیندازند. یک نفر گربه را جلو اسب گرفت و برد که به دریا بیندازد. تا رفت گربه را توی دریا پرت کند، گربه به زین اسب چنگ زد. مردخواست او را بگیرد و دوباره به دریا بیندازد.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
خودش با سرافتاد توی دریا و غرق شد. گربه همانطور که به زین اسب چنگ زده بود اسب به خانه برگشت. آن‌ها تا گربه را روی اسبدیدند همه از شهر و دیار خود بیرن رفتند و از ترس گربه فرار کردند.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
گربه تنها در آن کشور ماند تا اینکه بعد از چند سال اهل شهر یکی دو نفر را فرستادند که ببینند اگر گربه رفته است آن‌ها به دیارخودشان برگردند. آن دو نفر رفتند و دیدند که گربه اندازه یک بز شده و توی آفتاب خوابیده و دارد به سبیل‌های خودش دست می‌کشد.
 
بالا پایین