جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته (در گریبان عدم) اثر•نازنین کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط NARIYA با نام (در گریبان عدم) اثر•نازنین کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 465 بازدید, 5 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع (در گریبان عدم) اثر•نازنین کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع NARIYA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط NARIYA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,725
5,809
مدال‌ها
5
نام اثر: در گریبان عدم
نویسنده: نازنین مرادی
ژانر: تراژدی
عضو گپ نظارت ادبی اول
مقدمه:
در جهانی که عشق می‌بایست مانند بارانی بی‌دریغ، گونه‌های خشکیده‌ی تقدیر را بوسه میزد، تنها غبارِ ماتم بر روی شانه‌هایم نشست. سرنوشتی که باید رایحه‌ی شکوفه‌های بیدمشک را در رگ‌های لحظه‌ها جاری می‌کرد، در حصار اجبار و سکوت، بی‌رحمانه پژمرد.
رؤیاهایم، پیش از آن‌که مجال پرواز یابند، در زنجیرهای تقدیر گرفتار شدند. آرزوهایی که در تاریکیِ شب‌های اجبار، بی‌صدا در خود فرو ریختند و در هجوم بادهای سرکش، خاکستر شدند.
 
آخرین ویرایش:

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,713
16,830
مدال‌ها
10
1000009583.png
بسمه تعالی
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,725
5,809
مدال‌ها
5
در روزی که باید طلیعه‌ی خوشبختی باشد، روزی که آن را رؤیای گمشده‌ی هر دختری می‌نامند، من در آینه‌ای که مقابلم ایستاده‌‌است، غریبه‌ای را نظاره می‌کنم.
چهره‌ای که در هاله‌ای از غبارِ آرایش محو شده‌است، چشمانی که تلألؤشان، از اشکی خاموش است، اما در ظلمتش هیچ فانوسی نمی‌درخشد.
لب‌هایی که به اجبار خم شده‌اند، نه از جنس شادی، بلکه از فرمانی بی‌رحم، از تقلایی بیهوده برای پنهان کردن بغضی که در عمق هستی‌ام رخنه کرده‌است.
گویی این لبخندِ ساختگی، آخرین سنگر است در برابر طوفانی که درونم می‌خروشد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,725
5,809
مدال‌ها
5
بلاخره فرا می‌رسد، لحظه‌ای که باید با افتخار قدم بردارم، اما تنها صدای سکوت سنگین قدم‌هایم، روی زمین سرد تالار می‌لرزد؛ انگار حتی سنگ‌ها هم برایم سوگواری می‌کنند.
ردای سفید عروسی، که باید نشانه‌ای از زیبایی و عشق باشد، اکنون پرده‌ای از حبس ابد است که بر روی شانه‌هایم سنگینی می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,725
5,809
مدال‌ها
5
نورهای رنگی جنون‌وار می‌رقصند، اما نه برای من؛ برای سایه‌ای که بر دیوار تالار خیره مانده و آرام فرو می‌ریزد.
صدای موسیقی با ضربان قلبم گره خورده‌است و هر ضربه‌اش، کوبشی‌ست بر دیواره‌ی سلولی که در آن زندانی‌ام!
میزها پر از شیرینی‌اند، شیرینی‌هایی که طعمشان مثل خاک گورهایی‌ست که رؤیاهایم را در آن دفن کردم.
چشم‌هایم از پشت تور سفید واضح نمی‌بینند؛ انگار این تور، پرده‌ی مرگ باشد بر چشمانی که زمانی رؤیا را نقاشی می‌کردند... .
 
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,725
5,809
مدال‌ها
5
همه دست می‌زنند و می‌خندند، اما من...! من تنها سکوت می‌کنم از ترسی که مثل زنجیر دور گلویم پیچیده‌است.
این آغاز است؟ آغاز همان زندگی‌ای که وعده‌ی خوشبختی‌اش را به من دادند؟!
پس چرا پایان رویاهایم را امضا کرده‌اند؟ آن هم با دست‌هایی که هیچ بوی مهر و محبت نمی‌دهند!
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین