جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {دست نوشته‌هایی برای مهتاب} اثر •Soniya کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط .Belinay. با نام {دست نوشته‌هایی برای مهتاب} اثر •Soniya کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 588 بازدید, 20 پاسخ و 18 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {دست نوشته‌هایی برای مهتاب} اثر •Soniya کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع .Belinay.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط .Belinay.
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
خنده کودکان غرق در پژواک اندوه است
و رویاها مثل شیشه، زیر چکمه‌های سنگین واقعیت می‌شکنند
وعده‌ها در خلاء، ناامیدی را زمزمه می‌کنند
رودخانه، در حالی‌که بار آلودگی را به دوش می‌کشد، از درد می‌نالد
درختان، همانند نگهبانانی خاموش ایستاده‌اند و گوش به سکوت زمین فرا داده‌اند
بوم آسمان، تیره‌تر از همیشه است و ابرها، توان باریدن ندارند
زنجیر زندگی، محکم‌تر از همیشه به پایم بسته شده
و زمین، تحت‌الشعاع سایه طمع
بلندتر از همیشه برای شفا فریاد می‌زند، اما خاموش!
ستاره زیبایم!
بنگر که زمین عزادار است
وقتی تو نیستی، هیچ چیز زیبا نیست
حتی مهتاب... !​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
با تمام این‌ها، در میان سایه ناامیدی، کورسویی از امید هویدا می‌شود
بسان شمعی کم نور، که برای روشن ماندن در طوفان تقلا می‌کند
زمزمه‌های باد، حکایت‌های بسیاری را به همراه دارد،
حکایتی از گل‌هایی که از شکاف سنگفرش‌‌ها برمی‌خیزند
و با رنگ‌های خود، وزن ناامیدی را به چالش می‌کشند... .​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
در دل ویرانی،
بذری خفته و در انتظار گرمای مهربانی است
برای لمس ملایم شفقت که او را بیدار کند.
کائنات، نفسش را حبس کرده، گویی در انتظار فرصتی برای بازدم است،
برای بازگرداندن سمفونی رنگ‌ها به جهان!
ستارگان، هرچند دور، با نوید فردا می‌درخشند... !
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
نرقصیم؟
به ریتم تجدید، به آهنگ تغییر،
به پژواک خنده‌ای که روزی فضا را پر می‌کرد،
بیا در سکوت جان دهیم،
بگذار قلب ما هم‌صدا با نبض زمین بزند.
زیرا هر اشکی که می‌ریزد، داستانی را می‌نگارد،
و در لحظاتمان، بذر احساسات را می‌کارد... .​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
ما هر شب، به وقت تاریکی جهان،
با هم، ملیله ای از امید می‌بافیم
دوختن تکه‌های رویاهای از هم پاشیده‌مان، عجیب شیرین است!
تبدیل دردها به لبخند
زیرا حتی در اعماق ناامیدی،
خورشید طلوع خواهد کرد
بوم نقاشی شده با رنگ‌های عشق،
یادآور این است که لبخند، هرچند زودگذر،
برای همیشه در ملیله هستی حک شده
و هیچ چیز، هیچ چیز، واقعاً از دست نمی‌رود
حتی مهتاب… !​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
هر زمزمه، رازهایمان را در آسمان شب جای می‌دهد،
همانند نخ‌هایی نقره‌ای که در پس زمینه‌ای مخملی می‌درخشند.
در آغوش آرام سایه‌ها، در میان ستاره‌ها می‌رقصیم،
تبدیل حزن و اندوه به صورت فلکی انعطاف
سمفونی نوری که نوید سپیده دم را بازتاب می‌کند... .​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
هر ضربان قلب، ستاره‌ای دنباله دار است که در پهنه‌ای وسیع می‌چرخد،
رها کردن ردپای رویاهایی که بسان شبنم روی علف‌های صبحگاهی می‌درخشند.
خنده‌هایمان به مانند گل‌‌های مریم، شبانه شکوفا می‌شوند، معطر و کمیاب،
رنگ آمیزی تاریکی با رنگ‌های امید، همانند طلوع خورشید.
در این سالن رقص آسمانی، ما بر لبه‌های بی‌نهایت می‌رقصیم... !​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
ای مرواریدی که هر شب بر سر سفره درخشان آسمان می‌نشینی
با هر دم و بازدمت، نسیم شبانگاهی پدید می‌آید
و تو بسان مادری هستی، برای تمام ستاره‌هایت
مهربانی‌ات را تنها برای ستارگان کوچکت خرج نمی‌کنی
بلکه نور خیره کننده‌ات را به زمین تاریک نیز می‌تابانی
برای زمین نیز مادری می‌کنی... .​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
در ایستگاه مهتاب، قطارهای ابری آسمان با نفس‌هایت سفر می‌کنند
کاش می‌شد، من نیز شبی با این قطار سفر کنم
شاید که به خانه‌ات برسم
باشد که از این زمین تاریک دور شوم
و به سمت نور پرواز کنم... .​
 
موضوع نویسنده

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
مهتابم!
پرنده‌ای زخمی در دستانش جان داد
دهانش را باز و بسته می‌کرد
می‌گفت آب می‌خواهد
اما من می‌دانستم تنها برای نفس کشیدن تقلا می‌کند
بال‌هایش روزی یادآور خورشید بودند
زرد زرد... !
اما حال، بال و پرش آغشته به خون شده
پیکر کوچکش شکافته شده بود
هیچ‌ک.س فکرش را نمی‌کرد او این بلا را سرش آورده باشد
دهان پرنده بسته شد و گردنش خم
صدای گریه برخاست
و او تنها نگاه کرد... !​
 
بالا پایین