جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تاریخ ایران دلایل درونی شکست ساسانیان از اعراب

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تاریخ ایران توسط aliasghar با نام دلایل درونی شکست ساسانیان از اعراب ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 720 بازدید, 53 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته تاریخ ایران
نام موضوع دلایل درونی شکست ساسانیان از اعراب
نویسنده موضوع aliasghar
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط aliasghar
موضوع نویسنده

aliasghar

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
659
1,150
مدال‌ها
2
شاهد مثال در این مورد، همان سورن معروف عهد اشکانى است که با سپاه ده هزارنفرىِ شخصى اش توانست کراسوس رومى را در هم بشکند. این درحالى است که دهگانان به هرکس که قدرت بیشترى مى داشت و البته مالیات کم ترى مى ستاند، سر مى سپردند، ولو بیگانه اى باشد. بر این منوال، در فرجام کار ساسانیان که از قدرت خاندان هاى کهن و بزرگ زمین داران قدیم اثرى نمانده بود و دولت مرکزى از شدّت آشفتگى یا هرج و مرج، نیرویى براى انتظام امور نداشت، دهگان ایرانى سر به طاعت تازیانى آورد که هم توانِ برقرارى امنیّت داشتند و هم مالیاتى اگر نه کم تر از ساسانیان، لااقل به همان اندازه مطالبه مى کردند.[۱۱۲] به عبارت دیگر، وقتى که دولت ساسانى چنان در هرج و مرج افتاد که در ظرف چهار سال، چندین و چند پادشاه را یکى پس از دیگرى بر سریر سلطنت نشسته دید، دهگان ایرانى آرام آرام خویش را از وابستگى به حکومت رهانید. این کنش کاملاً طبیعى بود، چه این دهگان نه از خود چنان نیرویى داشت که بتواند نجات بخش گردد و نه خارج از محدوده امنیّت ملک کوچک خویش منافعى مى دید که به فکر حراست از آن باشد. براى او حاکم تازى با شاه خودکامه ساسانى این فرق را داشت که این تازهواردان، نه جوانانش را در هیئت سیاهى لشکر به کام مرگ مى فرستادند و نه مالیاتى بیش از مأموران سابق مطالبه مى کردند، و مهمّ تر از همه این که او را به نظام کاست یا چند طبقه اى مقیّد نمى ساختند. بنابراین، براى رعیّت ایرانى، زیستن درسایه تازیانِ فاتح،آسان تر ازتحمّل بارِگرانِ خودکامّگى شاهنشاه ودرباریان بود.
 
موضوع نویسنده

aliasghar

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
659
1,150
مدال‌ها
2
فرجام سخن

قبل از هر چیز، بار دیگر یادآور شوم که در این نوشتار، عمده توجّه به سمت مسائل و مشکلات ساختارى جامعه ایران در عهد ساسانى است; امّا البته که در تحلیل واقعه فروپاشىِ دولت ساسانى و گروش ایرانیان به دین تازه، جنبه هاى حایز اهمیّت دیگرى هم هستند که راقم این سطور، در این جا به آنها نپرداخته است. به هرحال، در یک جمع بندى نهایى از آنچه در این مقاله عرضه شد، مى توان گفت:

۱) سـ*ـیاستِ تمرکز دولتىِ ساسانیان، پس از کشاکش هاى فراوان براى سرکوبى فئودال ها، منجر به پدیدارىِ جامعه اى گشت که اندامى ناهمگون داشت. سَرِ این جامعه که دیوان سالارى دولتى بود، بسیار حجیم مى نمود: شاه، درباریان، موبدان، دبیران، اسپاهبدان و اسواران. و تمام سنگینىِ این توده عظیم با واسطه خرده مالکان یا دهگانان، بر دوش مردم عادى، از کشاورز و افزارمند قرار داشت. هنگامى که دولتِ عریض و طویل ساسانى، در نتیجه ساختار بیمارگونه و توطئه خیزش، دچار شکست و بحران و تشتّت شد، دهگانان و خرده مالکان براى حفظ منافعِ محدوده هاى خویش، به سرعت خویش را از یوغِ وابستگى رهانیدند و هر یک، در معنا ـ دولتى مستقل شدند. این گونه، ایران بار دیگر کوشید تا از تحمیل بى رحمانه «موقعیّت جغرافیایى» خویش، به سمت طبیعت «وضعیّت جغرافیایى اش» رجعت کند و در چنین شرایطى، البته براى هریک از دهگانان ایرانى، آنچه بیش از هر چیزى اهمیّت داشت، امنیّت داخلى و رفاه اقتصادى بود. عرب نه فقط در این همه با آنان منازعه اى نداشت، بلکه هوشمندانه اداره امور محلّى را به همین خرده مالکان سپرد و خویش به دریافت مالیات بسنده کرد.
 
موضوع نویسنده

aliasghar

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
659
1,150
مدال‌ها
2
۲) اصرار و ابرام ساسانیان به حفظ نظام کاست، اگرچه خود بر سنّت هاى کهن آریایى مبتنى بود، لیکن قدر مسلّم در مقایسه با جهانى که عمیقاً تحت تأثیر رسالت مسیح قرار داشت، یک ارتجاع محض بود. در واقع، جامعه ساسانىْ خویش را از نخبگانى که در انبوه لایه هاى فرودست وجود داشتند، محروم مى کرد و معلوم است که کسى که استعدادِ خویش را این چنین تباه شده مى یابد، دیگر نه مفهوم فرّه ایزدى را برمى تابد و نه حفظ نظام ساسانى را جان فشانى مى کند. امّا عرب، هرچند که غرور مىورزید و فاتحانه برخورد مى کرد، امّا در برابر «ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم» حرفى براى گفتن و کبرى براى فروختن نداشت; و مهمّ تر این که او ایرادى در ویران شدنِ نظام کاست نمى دید.

۳) آزمندى دستگاه روحانیت ساسانى، آبرویى براى دیانت زرتشتى باقى نگذاشته بود. دین به تمامى در خدمت دولتى بود که تحقیر توده هاى فرودست را حقّ مسلّم خویش مى دانست و موبد زرتشتى چنان خرف شده بود که در گذر ایّام، از سرودهاى زرتشت چیزى نمى فهمید و نادانىِ خویش را در پسِ این مدّعا که فهم گاهان از عهده آدمى بیرون است، مخفى مى کرد. از طرف دیگر، دیانت زرتشتى به مجموعه اى از آداب دشوار طهارت و انبوهى از خرافات شگفتى آور مبدّل شده بود که به واقع، اسلام در برابر آن دین سمحه و سهله مى نمود.
 
موضوع نویسنده

aliasghar

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
659
1,150
مدال‌ها
2
۴) رفرم مزدکى، در اساس معلول کوشش جامعه اى بیمار براى ترمیمِ خویش بود و هرگز دستاورد فکر و اندیشه شخصى به نام مزدک نمى توانست بود. بهواقع، این مصایب و دشوارى هاست که اصلاح خواهى را پدید مى آورد، و بى وجود نیازهاى درونى و بنیادین در یک اجتماع، هیچ نواندیشى نمى تواند جامعه اى را دیگرگون کند. از این منظر، بلاش و مزدک و هرمزد چهارم، یک معنا را برمى تافتند و جملگى طرحى نو را خواهان بودند تا با مقتضیّات روز علاج دردمندى هاى جامعه ایرانى گردد. پرواضح که کشته آمدنِ چنین اشخاصى به دست قدرت طلبان و اشراف زرسالار، در معنا عبارت بود از ذبحِ روح و طراوات جامعه و پدیدارىِ انفعالِ محض در تک تک افراد آن، افرادى که نه مى توانستند درکى از ناسیونالیسم داشته باشند و نه براى همیشه در سایه نظام کاست زندگى کنند. این گونه، آن روایت ها که از به هم بسته شدن سربازان ایرانى با زنجیر در جنگ با اعراب نقل ها دارند، خود از گسیختگى و سرخوردگىِ عمیقِ یک ملّتِ بزرگ حکایت دارد.

حال پرسش اساسى این است: اسلام و حتّى قیمومیّتِ عرب، کدام داشته اى را از ایرانىِ پایان عهد ساسانى مى ستانْد و کدام آرزویى را نامحققّ مى ساخت؟ به عبارت دیگر، برجاى این پرسش ها که چرا دولت ساسانى فروپاشید و ایرانیان مسلمان شدند، باید سؤال کرد که به کدامین دلیل آن دولت مستحقّ نابودى نبود و چرا نمى باید که ایرانى به اسلام مى گروید؟!
منبع: تاریخ ما
 
بالا پایین