جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته دارک آکادمیا اثر YAGAMI

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط اِمانو با نام دلنوشته دارک آکادمیا اثر YAGAMI ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,398 بازدید, 29 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته دارک آکادمیا اثر YAGAMI
نویسنده موضوع اِمانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط fatemeh bano
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
من برای خیال تو کشیدم، بریدم، دوختم... .
سال‌ها بعد لباس‌هایی که با چشم‌هایم به تنت کرده بودم را پوشیدی.
مقابلم ایستادی؛
لبخند زدی؛
اما وقتی نگاهت به پشت سرم افتاد؛ موسیقی جشن در صدای چشم‌هایت غرق شد.
کتی که با دست‌هایم برایت گل‌دوزی کرده بودم؛ میان تپش‌های قلب پاره شد!
برق گوشواره‌ای که خریده بودم؛ در مقابل درخشش چشم‌هایت کم می‌آورد.
کدام بوته‌ی یاسی پشت من ایستاده بود؛که این‌طور عمیق نفس می‌کشیدی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
با حسرت مُردم...!
با حسرت آغوشت مردم... .
حسرتم کاری کرد یک سایه بشوم برای قامتِ تو.
کدام سایه‌ای صاحبش را در آغوش می‌کشد؟
فقط منی که لبریزم از خواستن‌ات!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
می‌شنوی؟ صدای اشک‌هایم را می‌شنوی؟
حس می‌کنی؟ خیسی روی پلک‌هایم را حس می‌کنی؟
می‌شود نگه‌ام داری؟ می‌شود در مکان امن‌ام نگه‌ام داری؟
می‌شود مرا نزدیک به تنها شمع جنگل تاریکی نگه داری؟ می‌شود مرا نزدیک به قلبت نگه داری؟
می‌بینی؟ موج فریادهایم را می‌بینی؟ به تو نیاز دارم... .
سرد است... .
گرمم کن... .
لطفاً... .
کلماتم می‌لرزند... .
می‌بینی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
نبودنت را می‌بافم به دنباله‌ی خاطره‌هایمان.
این طفل نوپای دلتنگی که آرام نمی‌گیرد!
شاید با این‌ کار درک کند؛
که نیستی... .
نمی‌آیی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
بی‌نهایتی از نقاط میان ما جدایی انداخت، بی‌نهایتی از جنس گلوله‌های پشمین.
انگار هربار که در سرم افکار شروع به ریسیدن می‌کردند؛ با یک ضربه زندگی، نیمه کاره و نرسیده به لب‌هایم در دالان گلو گره می‌خورند.
هیچ‌وقت نشد ژاکت احساسم تو را در آغوش کشد... .
هیچ‌وقت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
اما من می‌ترسم در چشم‌های تو هنوز هم آن بچه‌ی بیچاره باشم... .
می‌ترسم بعد از تمام این دوییدن‌ها و زمین خوردن‌ها؛
بعد از تمام این زخم‌ها و عفونت‌های قلبم؛
تو هنوز هم مرا یک بچه ببینی، بدون این که بفهمی چقدر پیر شده‌ام...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
قبول، دخترک درونم همواره تو را می‌خواست.
تویی که مانند یک مادر دور من می‌گشتی و پناهم می‌دادی
خونی را از تو به یغما بردم که نباید درش سهمی می‌داشتم
حالا بین واژه‌ها و رؤیاهایی که فریاد می‌زنم می‌گویم که... دوستت دارم... دوستت دارم.
مانند یک دیوانه، مانند یک سرباز... مانند یک ستاره‌ی سینما... دوستت دارم... دوستت دارم...
مانند یک گرگ و مانند یک پادشاه...
مانند مردی که هیچ‌وقت نمی‌توانم باشم...
آری... این‌گونه دوستت دارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
حتی دیگر از دست خودم هم در رفته است که چه‌قدر دوستت دارم.
فقط می‌دانم این حس آن‌قدری بزرگ شده که گاهی اوقات قلبم به‌خاطر نگه داشتن‌ش درد می‌گیرد... .
انگار در برابر تو زیادی کوچک است...
کاش دو تا قلب داشتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
پینه بسته‌اند، اما دوست‌شان داشتم. می‌توانستند موهایت‌ را پشتِ گوش‌ دهند. مژه‌هایت‌ را لمس، زخم‌هایت را نوازش، دکمه‌‌ی لباست را سفت؛ بلد بودند غم‌هایت را پاک کنند. انگار که برای تو ساخته شده باشند، آن‌ها راه‌شان را سمتِ جایی که باید پیدا می‌کردند. حالا تو نیستی و من، نمی‌دانم با دست‌هایم چه‌ کار کنم.
 

fatemeh bano

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Nov
607
1,454
مدال‌ها
6
IMG_20210905_210033_578.jpg
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ELSA
بالا پایین