- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدالها
- 6
من برای خیال تو کشیدم، بریدم، دوختم... .
سالها بعد لباسهایی که با چشمهایم به تنت کرده بودم را پوشیدی.
مقابلم ایستادی؛
لبخند زدی؛
اما وقتی نگاهت به پشت سرم افتاد؛ موسیقی جشن در صدای چشمهایت غرق شد.
کتی که با دستهایم برایت گلدوزی کرده بودم؛ میان تپشهای قلب پاره شد!
برق گوشوارهای که خریده بودم؛ در مقابل درخشش چشمهایت کم میآورد.
کدام بوتهی یاسی پشت من ایستاده بود؛که اینطور عمیق نفس میکشیدی؟
سالها بعد لباسهایی که با چشمهایم به تنت کرده بودم را پوشیدی.
مقابلم ایستادی؛
لبخند زدی؛
اما وقتی نگاهت به پشت سرم افتاد؛ موسیقی جشن در صدای چشمهایت غرق شد.
کتی که با دستهایم برایت گلدوزی کرده بودم؛ میان تپشهای قلب پاره شد!
برق گوشوارهای که خریده بودم؛ در مقابل درخشش چشمهایت کم میآورد.
کدام بوتهی یاسی پشت من ایستاده بود؛که اینطور عمیق نفس میکشیدی؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: