موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
دلنوشته تکمیل شده دلنوشته دزیره اثر YAGAMI
- نویسنده موضوع اِمانو
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- Jul
- 1,140
- 3,268
- مدال‌ها
- 1
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب رمان بوک برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتماپیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید.
[ قوانین دلنوشته ]
پس از 20 پست از طریق تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
[ درخواست نقد دلنوشته ]
بعد از ایجاد کردن تاپیک نقد شورا برای دلنوشته‌تان می‌توانید درخواست تگ بدهید.
[ درخواست تگ دلنوشته ]
پس از گذشت بیست پست از دلنوشته می‌توانید برای آن درخواست جلد بدهید.
[ درخواست جلد ]
و انشالله، بعد از پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[ اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز هرگونه سوالی دارید می‌توانید در اینجا مطرح کنید.
[ سوال و مشکلات دلنویسان ]
«تیم مدیریت تالار ادبیات»
حتماپیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید.
[ قوانین دلنوشته ]
پس از 20 پست از طریق تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
[ درخواست نقد دلنوشته ]
بعد از ایجاد کردن تاپیک نقد شورا برای دلنوشته‌تان می‌توانید درخواست تگ بدهید.
[ درخواست تگ دلنوشته ]
پس از گذشت بیست پست از دلنوشته می‌توانید برای آن درخواست جلد بدهید.
[ درخواست جلد ]
و انشالله، بعد از پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[ اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز هرگونه سوالی دارید می‌توانید در اینجا مطرح کنید.
[ سوال و مشکلات دلنویسان ]
«تیم مدیریت تالار ادبیات»
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
بچرخ... من دستهایت را گرفته‌ام... زمین نمی‌خوری.
بچرخ... صدای پاشنه‌های کفشت چه گوش نواز هستند.
از میان تمام کسانی که می‌چرخند موهای تو زیباتر افشان می‌شوند...
پس بچرخ، من هم مانند موهایت شناور می‌شوم.
بچرخ... من دستهایت را گرفته‌ام... زمین نمی‌خوری.
بچرخ... صدای پاشنه‌های کفشت چه گوش نواز هستند.
از میان تمام کسانی که می‌چرخند موهای تو زیباتر افشان می‌شوند...
پس بچرخ، من هم مانند موهایت شناور می‌شوم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
وقتی اولین بار دامن‌های پرچین به تن کردی یادم آمد.
تو را به یاد آوردم دزیره
خنده‌های شیرین و موهای بلندت
شمشیری که شل در دستهایت می‌گرفتی.
تو هم من را به یاد آوردی؟
رعیتی که به نجیب زاده‌اش قول رسیدن داده بود را، یادت می‌آید؟
وقتی اولین بار دامن‌های پرچین به تن کردی یادم آمد.
تو را به یاد آوردم دزیره
خنده‌های شیرین و موهای بلندت
شمشیری که شل در دستهایت می‌گرفتی.
تو هم من را به یاد آوردی؟
رعیتی که به نجیب زاده‌اش قول رسیدن داده بود را، یادت می‌آید؟
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
می‌پرسی به چه نگاه می‌کنم
من شلوغ‌ترین تصویر دنیا را می‌بینم دزیره
من ابریشم موها و کهربای چشم‌هایت را می‌بینم
من عسل لبهایت را می‌بینم
من باغ هلوییِ رنگِ گونه‌هایت را می‌بینم
کارامل پوستت را می‌بینم
من زیباترین شلوغیِ دنیا را برای تماشا کردن دارم.
می‌پرسی به چه نگاه می‌کنم
من شلوغ‌ترین تصویر دنیا را می‌بینم دزیره
من ابریشم موها و کهربای چشم‌هایت را می‌بینم
من عسل لبهایت را می‌بینم
من باغ هلوییِ رنگِ گونه‌هایت را می‌بینم
کارامل پوستت را می‌بینم
من زیباترین شلوغیِ دنیا را برای تماشا کردن دارم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
قول دادم قطعه‌ای بنوازم به ظرافت چهره‌ات،
به سرخی لبهایت،
به گیراییِ چشم‌هایت،
به نرمی موهایت،
به لطافت تاج گلت.
قول دادم هزاران دختر کوچک با آن قطعه باله برقصند.
مانند پروانه‌های رنگی دور تن رُز سفید
قول دادم مردم بیایند تماشا... تماشای نمایش دزیره.
قول دادم قطعه‌ای بنوازم به ظرافت چهره‌ات،
به سرخی لبهایت،
به گیراییِ چشم‌هایت،
به نرمی موهایت،
به لطافت تاج گلت.
قول دادم هزاران دختر کوچک با آن قطعه باله برقصند.
مانند پروانه‌های رنگی دور تن رُز سفید
قول دادم مردم بیایند تماشا... تماشای نمایش دزیره.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
همیشه ساده به تن می‌کردی
همیشه معمولی به تن می‌کردی
بعضی لباس‌هایت را چند بار به تن می‌کردی
ولی تکراری نبودند... تکراری نبودی...
رازش در موهای موج‌داری بود که مانند یک جواهر سیاه سنجاق می‌شد روی شانه‌هایت...
همیشه ساده به تن می‌کردی
همیشه معمولی به تن می‌کردی
بعضی لباس‌هایت را چند بار به تن می‌کردی
ولی تکراری نبودند... تکراری نبودی...
رازش در موهای موج‌داری بود که مانند یک جواهر سیاه سنجاق می‌شد روی شانه‌هایت...
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
گاهی وقت‌ها با دیدن تو دزیره، یادم می‌رود پلک بزنم یا نفس بکشم!
یادم می‌رود چطور دوباره زندگی کنم.
گاهی وقت‌ها با دیدن تو نمی‌توانم باور کنم که واقعی باشم...
مانند یک رؤیا می‌ماند...
مانند یک خواب است.
آنقدر قشنگ که می‌خواهم در آن غرق شوم.
گاهی وقت‌ها با دیدن تو دزیره، یادم می‌رود پلک بزنم یا نفس بکشم!
یادم می‌رود چطور دوباره زندگی کنم.
گاهی وقت‌ها با دیدن تو نمی‌توانم باور کنم که واقعی باشم...
مانند یک رؤیا می‌ماند...
مانند یک خواب است.
آنقدر قشنگ که می‌خواهم در آن غرق شوم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدال‌ها
- 6
***
من خیابانی می‌شوم که در آن قدم می‌زنی.
فنجانی می‌شوم که از آن شیرقهوه می‌نوشی.
ملحفه‌ای می‌شوم که از ترس هیولاها زیر آن جمع می‌شوی و بارانی می‌شوم که روی سرت می‌بارد.
دزیره من حاضر هستم برف در آسمان شوم که فقط زودتر به تو برسم...!
من خیابانی می‌شوم که در آن قدم می‌زنی.
فنجانی می‌شوم که از آن شیرقهوه می‌نوشی.
ملحفه‌ای می‌شوم که از ترس هیولاها زیر آن جمع می‌شوی و بارانی می‌شوم که روی سرت می‌بارد.
دزیره من حاضر هستم برف در آسمان شوم که فقط زودتر به تو برسم...!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
