دلنوشته تکمیل شده دلنوشته هفت پروانه‌ی بنفش و سه سرباز اثر گروهی

[Kim_tehgook]

کد: ۰۱۳
نام دلنوشته: هفت پروانه‌ی بنفش و سه سرباز
نام نویسندگان: YOUTAB_L، MAHSA، YAGAMI
ژانر: انگیزشی، عاشقانه
ناظر: @حدیث86
مقدمه: ما سه سربازیم؛ از از ارتشی که به جز خود نمی‌شناسیم از آن! ولی به عشق هفت پروانه‌ای که این ارتش را رهبری می‌کنند، می‌جنگیم! در حسرت دیدن پروانه‌ها سوختیم اما، دم نزدیم و قوی‌تر از همیشه ادامه دادیم. ما با بقیه سربازها فرق می‌کنیم؛ چون قلم به دست گرفتیم و عشق‌مان به پروانه‌ها را جوهر کردیم و به روی کاغذ آوردیم!

 

[Lord]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب رمان بوک برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتماپیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید.
[ قوانین دلنوشته ]

پس از 20 پست از طریق تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
[ درخواست نقد دلنوشته ]

بعد از ایجاد کردن تاپیک نقد شورا برای دلنوشته‌تان می‌توانید درخواست تگ بدهید.
[ درخواست تگ دلنوشته ]

پس از گذشت بیست پست از دلنوشته می‌توانید برای آن درخواست جلد بدهید.
[ درخواست جلد ]

و انشالله، بعد از پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[ اعلام پایان دلنوشته ]

دلنویسان عزیز هرگونه سوالی دارید می‌توانید در اینجا مطرح کنید.
[ سوال و مشکلات دلنویسان ]

«تیم مدیریت تالار ادبیات»​

 

[Kim_tehgook]

***
پروانه‌های ظریف‌مان را، نمی‌توانیم در آغوش بگیریم شاید! ولی با این‌حال، جنگیدیم و حمایت کردیم ارتشی ‌را که هفت پروانه هدایت‌اش می‌کردند! ما سه کهنه‌سربازیم که تا آخرین نفس برای این ارتش می‌جنگیم؛ می‌جنگیم تا امید در روح دنیا بدمد!

 

[اِمانو]

***
در خاطراتی که خیلی درخشان بودند
باران می‌بارد، حتی زمانی که تنهایی می‌رقصیم
وقتی این مه از بین رود
با پاهای خیس شده به سمت پروانه‌های بنفش می‌دویم
بغل سه سرباز پیله‌ی شماست... وقتش است درون پیله‌ات بخوابی... .

 

[ئه وین؛]

***
آغوش هفت پروانه بنفش برایِ سه سرباز باز شد!
درست هم مانند این بود؛ که وقتی پنجره را باز می‌کنی و با حیاطی پر از آواز خواندن پرندگان را می‌شنوی.
مانند یک رویا بودند، مثل رویایِ یک کودک.
آرامش داشتند، مانند آرامش یک خواب عمیق.
لبخند داشتند، مثل شیرینی یکی از بهترین روز‌ها.

 

[Kim_tehgook]

***
رقص پروانه‌ها، زیباترین منظره دنیا را در آینه چشمان سه سرباز خسته رقم می‌زند! پروانه‌ها انگار از روح رد می‌شوند و به اعماق جان سربازها می‌شوند؛ جایی که اقامتگاهی به زیبایی بهشت، برای‌شان مهیاست!

 

[اِمانو]

***
سه ‌سرباز پروانه‌های بنفش را در پس بی‌حوصلگی‌هایشان یافتند،
زیر خاکسترهای اشتیاق خاموش شده‌
شعله‌ی بنفش رنگِ سه‌ سرباز... پروانه‌های بنفش... .

 

[Kim_tehgook]

***
در اعماق زندگی فراموش‌شده یافتند؛ در بطن رویاهای خاک‌خورده‌شان!
یافتند و دیدند رنگ بنفش پروانه‌ها، چه‌طور رویاهای خاکستری‌شان را طلایی می‌کند! دیدند و خندیدند؛ دیدند و جنگیدند!

 

[ئه وین؛]

***
پروانه‌هایِ بنفش با وجود غم‌هایشان باز هم برایِ سربازان‌شان بال می‌زدند!
حتی اگر زخمی بودند، باز هم امید داشتند.
هم‌چو مانند گل خوشبویی که به انسان جان تازه می‌دهد به سه سرباز عشق می‌ورزیدند.
پشت هر کوهی، یک سبزه‌زار پر است. آن سبزه‌زار پر از آرامش خاصی‌ست که آن ها به ما بخشیده‌اند.

 

[اِمانو]

***
رؤیاپردازی کنید
رؤیاها شما را نجات می‌دهند... .
رؤیای سه سرباز پروانه‌های بنفش... !
شما هفت پروانه‌ی بنفش فصل پنجم‌ ما هستید. زیرا حتی اگر تلاش کنیم، نمی‌توانیم شما را ببینیم.
می‌دانید بدتر از دلتنگی برای آدمی که هیچ ‌وقت ندیدید چیست؟
وقتی دلتنگ زمانی باشید که هیچ ‌وقت درونش زندگی نکرده‌ای متوجه می‌شوی.