جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [دکلمه‌ی بی چهرگان] اثر «سپیدخون؛ کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط سپیدخون؛ با نام [دکلمه‌ی بی چهرگان] اثر «سپیدخون؛ کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 971 بازدید, 19 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [دکلمه‌ی بی چهرگان] اثر «سپیدخون؛ کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع سپیدخون؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط سپیدخون؛
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
به‌ناگهان، تلألو مضطرب درد،
بی‌توجه قهقه زد و جان کاذبی پاشید،
به تن بی‌رنگ سیاهی فال.
خاموشی قهرآلود سپیده را بلعید،
آتش زد به تنه‌ی نباتی صنوبر؛
و صلح زیتون را در مرگ غلتاند!
 
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
نفس تنگ شد، کیهان چرخید،
پروانه، آلونک ستارگان را نوشید از رگبرگ رز
نامه‌های دریا به ساحل پاره شد؛
و جوشید جان تازه‌ای،
درون جهان بی‌جانان جان‌دادگان!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
امید، بالماسکه‌ای بر پا کرد
در اوج بی‌کسی شیطانی نقاب‌ها
شاید این‌گونه شد که درخشش غم‌زده‌ و سرخ انار
ندای سپید و روشن خروش رجاء را بر چهره زد
و منزوی‌تر از پیش
در گوشه‌ای ز متروکه‌های وجودشان خفت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
ستاره‌ها شمعدانی شدند، اطلسی‌ها ماه
و آشفتگی، پیوند زد در میان انوار برافروخته
که تارش زمین و پودش زمان بود
دانشمندان «کیهان چهار بعدی» خطاب می‌کنند

این برآشفتگی ژرف را
ولی همگی در میان تار ظریف و برنده‌ی روزگار
خون‌آلودیم و تنها دو وجه جهان می‌بینیم؛
یکی نابودی پوچ، دیگری پوچی نابود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
بی‌بدن، زهی اشعار منصور
خانه‌ای بر افلاک دره، تجلی داشت
مرگ، ناقوس درد را تکاند،
و غبارش را باراند بر سر برف
و همه غمگین شدند، بی‌بیم و گداز
همه جانسوز و دل‌ها همه غم‌ناکند؛ بی‌دلیل
 
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
ز غم کماکان شدیداً برآشفته‌ایم،
اما آشفتگی‌ها را به خاکستر غم مدفون می‌کنیم
لبخند به تصویر می‌کشیم تا
ندانند اسرار نهان پیچکی
که صنوبر نداشت!
 
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
ترجمان دیده‌ی خون‌بار کودکان ذرتیم
که در آغوش هرز خفتند...
و ورقه‌ی طلایی که با کاهی ورق خورد
آوازه‌ی مرده‌ی چهره‌هایی هستیم؛
که در سوگ امیدشان،
مولانا شدند برای شمس!
 
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
کاشانه‌ی سبز تابستان کجا رفت؟
عاشقی‌های بوسه‌ی یواشکی زمستان و بهار،
در کدام کوچه‌ی حسود پاییز گم شد؟
چرا تکه به تکه‌ی این انسجام،
در هم می‌تنند و منتج به تاری می‌شوند
که خود عنکبوت مهندس، طعمه‌اش است؟!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
نشان بی‌چهرگان دور نیست، ماورای کوه نیست!
اندوه‌شان را در واژگان آن دست‌خط‌های خیس،
و در لمس کاذب رود و سنگ عاشق،
و در اندرونی عمارت سرد شبنم،
می‌توان یافت.
اندوه‌شان را بی‌گمان می‌توان نوشید؛
از مصرع‌های بی‌قافیه و سرگشته‌ی اشعارم...
نگاهی نثار رخ خونینم کن، من بی‌چهره‌ام.
 
موضوع نویسنده

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,905
مدال‌ها
5
من خفته‌ام در بغض نشکستنی بهار؛
و نگاه آویخته‌ام به سیاه‌جامگان
که در مزاری، بی‌صدا باران شده‌اند.
من عزل شده‌ام از مقام بی‌تاب شاتوت وحشی،
و بی‌اختیار، پیشانی بلند سپیدار شده‌ام.
بلی؛ من ناگزیر بی‌چهره‌ام و نظاره‌گر هم‌سویان خود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین