جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار رسول یونان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ZAHHRA با نام رسول یونان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 695 بازدید, 21 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع رسول یونان
نویسنده موضوع ZAHHRA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZAHHRA
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
باید خودم

باد را متقاعد کنم

که نوزد

باید خودم

حرمت کلبه ام را

به دریا گوشزد کنم

زمین جای خطرناکی است

و کسی که

باید بیاید

همیشه دیر می‌آید
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
دست های تو

یادگاری هایی شگفت انگیزند

از سکونت ماه بر خاک

وقتی زندگی تاریک می‌شود

به دست های تو فکر می‌کنم

وقتی کارها گره می‌خورند

درها باز نمی‌شوند

به دست های تو فکر می‌کنم

دست های سفید تو

بال های منند

برای فرار از زمین در روز مبادا

به دست های سفید تو فکر می‌کنم
!
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
فقط تاریکی می‌داند

ماه چقدر روشن است

فقط خاک می‌داند

دست های آب

چقدر مهربان!

معنی دقیق نان را

فقط آدم گرسنه می‌داند

فقط من می‌دانم

تو چقدر زیبایی!
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
داشتم از این شهر می‌رفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی ای که رفت و غرق شد

البته…

این فقط می‌تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم و

تو صدایم کنی

فقط می‌خواهم بگویم

تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
سال‌هاست

تلفنی در جمجمه‌ام زنگ می‌زند

و من

نمی‌توانم گوشی را بردارم

سال‌هاست شب و روز ندارم

اما بدبخت‌تر از من هم هست

او

همان کسی‌ست که به من زنگ می‌زند!
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
هرشب خواب می‌بینم

سقوط می‌کنم از یک آسمانخراش

و تو از لبه آن

خم می‌شوی و

دستم را می‌گیری

سقوط می‌کنم هرشب

از بام شب

و اگر تو نباشی

که دستم را بگیری

بدون شک

صبحگاه

جنازه‌ام را

در اعماق دره ها پیدا می‌کنند
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
تو درمنی

مثل عکس ماه در برکه

در منی و

دور از دسترس من

سهم من از تو

فقط همین شعرهای عاشقانه است

و دیگر هیچ

ثروتمندی فقیرم؛

مثل بانکداری بی‌پول

من فقط آینه تو هستم
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
تو ماه را

بیشتر از همه دوست می‌داشتی

و حالا

ماه هر شب

تو را به یاد من می‌آورد

می‌خواهم فراموشت كنم

اما این ماه

با هیچ

از پنجره‌ها پاك نمی‌شود
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
امید چیز خوبی است

مثل آخرین سکه

مثل آخرین بلیط

مثل آخرین گلوله

مثل آخرین کشتی

آخرین سکه نمی‌گذارد که غرورت بشکند

آخرین بلیط نمی‌گذارد که

ناامید از ترمینال ها برگردی

آخرین گلوله نمی‌گذارد که سرباز اسیر شود

کسی که امید دارد

فقیر نیست

همیشه چیزی دارد

یادم رفت از آخرین کشتی بگویم

آخرین کشتی حتی اگرهم نیاید

نمی‌گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام!
 
بالا پایین