***
(ستاره)
شاهزاده سوار بر ماشین پیاده میشه.
رد نگاهش رو دنبال کردم. به یه ماشین مدل ساینا سورمهای رسیدم که آتش ازش پیاده شد. یه لحظهای نگاهی به آسمون کرد. کنار ایستاد؛ بعد کمی یه مرد هم سن و سالهای خان با یه خانم شیک امروزی که حدوداً سن بیشتر از مادرم رو داشت. یه دختر داف تهرانی خوشگل با لباس نه زیاد پوشیده، پیاده شد. ابرویی بالا انداختم و کنجکاو به روبهرو خیره شدم. درحالیکه درونم به جوش و خروش افتاده بود؛ محبوبه سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود رو پرسید.
- به نظرتون دخترِ کیه؟
ستاره هم که انگار با وجود هر روز اونجا پلاس بودنش؛ اما دخترِ رو نمیشناخت کنجکاو نگاهش کرد و گفت:
- نمیدونم، تا حالا ندیدمش. ولی فکر کنم دختر عموش باشه. آخه میگن خیلی ادا و افاده داره.
نمیدونم چرا یه دلشورهی عجیبی توی دلم نشست. دخترهی داف رفت و تقریباً از گردن آتش آویزون شد. آتش هم کاریش نداشت و با کمی مکث دست پشت کمرش گذاشت. با لبخند به هم نگاه میکنن. بعد کمی مکث دخترِ همراه آتشی که بغلش کرده بود داخل رفتن.
توی چشمهام یه سوزی هست. حسش میکنم! همچنین بینیم یه حالتیِ شبیه گریه نیست ها... خود گریهس.
نفس عمیقی کشیدم. برگشتم.
نفس عمیقی کشیدم. اخم کرده رو به خودِ درون تشر زدم.
- گریه نمیکنی ها تیکهتیکهات میکنم. آسی گریه کنی ها! گریه داره؟ دختر خوب فدا سرت دنیا مال این حرفها نیست، خودت رو عشقِ اصلاً! عشق و عاشقی چیه دیگه؟ خودت رو الکی دربند این و اون کردی؛ به خودت بیا لعنتی. بیای پایین من میدونم و تو.
کیانا: آسمان.
لعنت به اشکی که بیموقعه پایین میاد و آدم رو رسوا میکنه. بیخیال شونهای بالا انداختم و با خندهای که تضاد داشت با حال ظاهری و باطنم گفتم:
- بیخیال، گور بابای همشون، سینگلی رو عشقه.
به راهم ادامه دادم. نفسم سخت بالا میاومد نفسهای عمیقی میکشیدم.
قفسهی سی*ن*هام درد گرفته بود. الان قدرت این رو داشتم که قاتل اون دو نفر بشم. قلبم رو انگار به سوزن کشیدن. مهم نیست، نباید باشه! حالا تکلیفم مشخصِ. یه جا خونده بودم:
" مردها که ازت خسته بشن میرن سراغ یکی دیگه"
ازم خسته شد؟ دیدی دروغ میگفت! یعنی همهی حرفهاش دروغ بود؟ توی این سه روز چی گذشت که حتی یه سر هم نزد؟ من حالا بهش گفتم اون واقعاً نباید حداقل یه حالی بپرسه؟
اصلا همهش دروغ بود؟ واقعاً منو پس زد رفت سراغ یکی دیگه؟ پس چرا من فکر میکردم اون مردِ؟ چرا حس میکردم همونیه که میخوام؟ با بقیه هم فرق داره!
نمیدونم کجا میرم فقط میدونم دارم جایی میرم که پاهام من رو به اون سمت میکشن.