مقدمه:
این منم، یک منه خاص!
جنسیتم مثل ظاهر و خانوادهام غیر قابل انتخاب بودهاند پس... دست من نیست که چرا اکنون اینگونهام. نه گناهکارم و نه کثیف، نه باعث بیآبرویی و نه حقیر!
من منم، یک انسان که باعث مشکل ژنتیکی شده و قابل رفعه پس نگاه معیوبت را از رویم بردار چرا که من هم همانند هر شخص دیگری شاید حتی بیشتر، میتوانم موفقیت را به چنگ آورم.
جنسیتم مهم نیست تو قدرت روحی و روانیام بنگر، قدرت امید و ایمانم که میتواند بلندترین کوههای موفقیت را در پیش نگاهم آب کند.
نرجس/پروازی
******************************
با حس چیزی شدیدی پشت پلکم چیزی شبیه نور شدید گرم نبود اما نورش آنقدر زیاد بود که انگار یه لامپ روشن رو در یه وجبی صورتت قرار دادن.
محکم چشمهام رو میبندم و آروم بازشون میکنم نور خورشید اذیتم میکنه که چندبار پشت سر هم پلک میزنم تا دیدم بهتر میشه.
از روی شنها بلند میشم، شن؟! کمی فکر کردم و یادم اومد آخرین بار داشتم با ایرج داخل یه کوچه قدم میزدیم که یه لشکر ریختن سرمون و بعد کتک کاری با چیزی بیهوشمون کردن.
پس این ساحل چی میگه؟
دستی به لباسهام کشیدم که شنها روی لباسم پایین ریختن.
نگاهی به روبهرو انداختم جنگل بود ظاهرش که خوب بهنظر میرسید اما حس خوبی بهش نداشتم.
برگشتم و پشت کردم به جنگل روبهروم هم دریا بود!
مثل اینکه داخل جزیره بودم.
نگاهی به دور و اطراف کردم طرف راستم ده تا پسر بیهوش و دراز کش روی شنها بودن و طرف چپم که دقت کردم ده تا دختر بودن که دمر روی شنها دراز کشیده و بیهوش بودن.
به سمت پسرا رفتیم و به دنبال ایرج میونشون گشتم پنجمین فرد بود برش گردوندم و آروم صداش کردم.
- ایرج... ایرج.
جواب نداد به صورتش چندتا سیلی آروم زدم و دوباره صداش کردم که پلک زد و چشمهاش رو باز کرد.
- خوبی؟!
نیم خیز شد و به دست راستش تکیه داد و گفت:
- من کجام؟!
- منم نمیدونم ولی مثل اینکه داخل یه جزیرهایم.
ایرج متعجب تکیهاش رو از دستش گرفت و صاف نشست و گفت:
- جزیره؟!
- آره! بلند شو بقیه رو هم بیدار کنیم.
از روی یه پام بلند شدم دستش رو که به سمتم گرفته بود رو گرفتم و کمکش کردم بلند بشه.
ایرج پسرها رو بیدار کرد و همهشون انگار توی شُک بودن انگار که نه صددرصد توی شُک بودن!
با صدای گیرایی گفتم:
- مثل اینکه داخل جزیزهایم، اما چه جزیرهای نمیدونم،
(با دست راستم به طرف چپ جایی که دخترها بودن اشاره کردم)
اونطرف ده تا دختر هست برین ببینین میشناسینشون بیدارشون کنین یا نه؟
چهار نفرشون بلند شن و به سمت دخترا رفتن و بعد کمی دیدن فرد مد نظرشون رو پیدا کردن.
و اون دخترها بقیه رو بیدار کردن.
حس خوبی نسبت به این جزیره نداشتم و حسهای منم هیچوقت دروغ نمیگفتن.
...