‹Part - 06›
- رسپینا:«باشه،کمکتون میکنم.»
- لئون:«خوبه،پس برو فعلا یکم استراحت کن.بعد بیا در موردش حرف بزنیم.»
- رسپینا:«باشه.»
از اونجایی که یکی دو بار قبلا واسهی کارای آترابان،اینجا اومده بودم تقریبا میدونستم که اتاق ها کجان،به طرف اتاق که قبلا وقتی اومده بودیم اینجا با آترابان اومدم.قدم برداشتم.یه اتاق که انگار کُلاً ماله آترابان بود.هیچ وقت از رابطهی لئون و آترابان سر در نیوردم!لئون بردار کارلوس بود!و صد البته،دشمن آترابان!تا وقتی که،پای قاچاق وسط نباشه. هیچ کدومشون باهم حرف نمیزنن!آترابان همیشه میگفت کارلوس خطر ناکه ولی هیچ وقت نمیتونه،اندازهی لئون خطر ناک و دردسر ساز باشه!
وارد اتاق شدم.و در پشت سر خودم بستم.و قفل کردم.ولی خوب میدونستم که لئون حتما از کلید اتاق یکی داره.از اونجایی که نمیتونستم به لئون و اون یارو اعتماد کنم.نگاهی به دور و ورم انداختم و مبلی که کنار پنجره بود و با آروم ترین حالت ممکن.روی زمین کشیدم و پشت در گذاشتم.اینطوری احساس امنیت و راحتی بیشتری داشتم.ولی هر طور که شده باید دلیل اون خونِ مربوط به قفسه رو میفهمیدم!این زیاد عادی نیست.
#از زبون_پرنیا(وآلکآت)
محکم روی میز کوبید و گفت:
- لوکاس:«احمقا،حتی نمیتونن یه کار ساده رو انجام بدن.»
- پرنیا:«باشه حالا که مشکلی پیش نیومده!آروم باش.همه چی درست میشه»
- لوکاس:«هیچی درست نمیشه هیچی،گند زدن،گند حالا من چی کار کنم؟!مگه قرار نبود.اینا همش یه بازی باشه،یه چاه باشه تا آترابان قربانی بشه.هان وآلکآت؟چرا توی چاهی که خودمون کندیم افتادیم؟!جواب منو بده؟»
- پرنیا:«نمیدونم بهتر اون و از دست راستت بپرسی چون معلوم نیست داره چه گندی میزنه،مثلا ما اون جاسوس گذاشتیم تا کلید و پیدا کنه.ولی اون حواسش یه جای دیگهاس»
- لوکاس:«خودم به حساب اون احمق میرسم.ولی قبلش باید کلید و پیدا کنم،چون تا وقتی کلید به دستم نرسیده آرامش ندارم.»
- پرنیا:«خیالت راحت باشه،هر طوری شده پیداش میکنیم.»
- لوکاس:«بدون،سروش نمیشه.»
- پرنیا:«میشه،خوبم میشه،لطفاً اون پسرِ رو انقدر گونده نکن!»
- لوکاس:«گوندهاش نمیکنم،اون خیلی بِدَرد مون میخوره!حتیٰ اونقدری که فکر کنی.»
- پرنیا:«کسی که به لئون خ*یانت کنه،به ما هم خ*یانت میکنه نه؟!»
- کارلوس:«خودت جواب سوالت و بهتر میدونی.پس چرا میپرسی؟!»
- پرنیا:«فرض،کن میخوام از زیر زبونت حرف بکشم.قرار آخرش با این پسر چی کار کنیم.»
- کارلوس:«میدمش به تو،هر کاری دلت میخواد باهاش انجام بده.»
- پرنیا:«ترجیح من،رد شدن با ماشین از روی اون تنِ کثیفشِ»
- کارلوس:«زیادی خشن شدی وآلکآت»
- پرنیا:«تو فرض کن،اثر با تو گشتنِ،»
- کارلوس:«فرضش هم مسخرهاس»
#فلش_بک
#مکان:فرانسه
سیستم امنیتی بالایِ کارخونه،باعث میشد بیشتر از اطرافم بترسم،همون طور که ایرپاد و توی گوشم میذاشتم و وصلش میکردم به گوشیم،مواظب دور و اطرافم هم بودم،
بلاخره با مأموریت این دفه میتونستم خودم و استعدادم و به کارلوس نشون بدم،بعد وصل شدن ایرپاد به گوشیم تماسم و با سوگل وصل کردم،
- پرنیا:«خب تا الان چی متوجه شدی؟این شرکت چند تا دوربین داره؟»
- سوگل:«16....20 تا،تازه نگهبان ها هم هستن،چی جوری میخوای بری تو؟!»
- پرنیا:«یه دریچه،توی کارخونه هست که وصل میشه به اتاقِ...»
پرید وسط حرفم و گفت:
- سوگل:«چطوری میخوای خودت و به اونجا برسونی؟!»
- پرنیا:«اون و دیگه تو باید بگی.»
- سوگل:«چند لحظه صبر کن.بهت خبر میدم.»
چیزی نگفتم و نگاهم و به اطرافم انداختم،کارخونه تقریبا خارج شهر بود.یه جای پرت که تاحالا نیومده بودم.
بعد چند دقیقه صدای سوگل اومد که میگفت:
- سوگل:«پشت کارخونه،یه پنجره است،ببین میتونی ازش رد بشی.»
کلاه هودیم و جلو تر کشیدم و به سمت پشت کارخونه رفتم،یه پنجره بود.و صد البته باز هم دوربین!!
- پرنیا:«پنجره هست،ولی با دوربین ها چی کار کنم؟!»
- سوگل:«صبر،کن الان به سیستم وصل میشم و غیر فعال شون میکنم.توی دید دوربین ها که نیستی؟!»
- پرنیا:«نه نیستم.فقط زود باش.»
- سوگل:«احتمال داره طول بکشه صبور باش.»
- پرنیا:«حله»
بعد حدودا یک ربع یا شاید هم بیست دیقه صدای شاد سوگل اومد کن میگفت:
- سوگل:«حل شد،غیر فعال شدن.»
- پرنیا:«تو معرکهای،حالا چی کار کنم؟»
- سوگل:«پنجره رو،بشکن.»
- پرنیا:«با چی؟!»
- سوگل:«با یه چیز محکم،.»
نگاهی به دور و اطراف کردم که چشمم خورد به یه قفل فرمون!نمیدونم اونجا چی کار میکرد ولی احتمالا به کار مون میومد!
به سمتش رفتم و گفتم:
- پرنیا:«از نظرت با قفل فرمون کارم راه میوفته؟!»
- سوگل:«صد در صد اره»
کوله ام و روی زمین گذاشتم و خودمم نشستم،اون یکی گوشیم و بیرون اوردم و شمارهی یوسف و گرفتم،
- یوسف:«چی شد؟رفتی تو؟»
- پرنیا:«نه هنوز یو یو باید یه کاری کنی»
- یوسف:«چه کاری؟!»
- پرنیا:«میخوام صدای ضبط ماشین و تا آخرین حد ممکن زیاد کنی.»
- یوسف:«الان؟مگه تو توی مأموریت نیستی؟»
- پرنیا:«احمق،اینم بخشی از مأموریتِ تو فقط به حرف من گوش بده و عجله کن.»
بدون شنیدن حرف دیگهای ازش تلفن و قطع کردم و توی کوله ام انداختم.بلند شدم و قفل فرمون و توی دستم گرفتم. با پخش شدن.صدای بیلی ضربهی اول و زدم و خودمم زیر لب همراهی میکردم:
یه خواب دیدم
I got everything I wanted
هر چی میخواستم رو داشتم
Not what you’d think
اونجوری که فکر میکنین نبود
And if I’m bein’ honest
اگه بخوام راستشو بگم
It might’ve been a nightmare
بیشتر شبیه یه کابوس بود
To anyone who might care
برای اونی که براش اهمیتی داشته باشه
Thought I could fly
فکر کردم پرواز کردن بلدم
So I stepped off the Golden
پس از پل گلدن گیت پریدم پایین
Nobody cried
هیشکی برام گریه نکرد
Nobody even noticed
حتی هیشکی متوجه نشد
I saw them standing right there
دیدمشون که اونجا وایساده بود
Kinda thought they might care
به خیالم انتظار داشتم براشون مهم باشه مردنم
I had a dream
یه خواب دیدم
I got everything I wanted
هر چی میخواستم رو داشتم
But when I wake up, I see you with me
ولی وقتی بیدار میشم تو رو کنارم میبینم
And you say, “As long as I’m here, no one can hurt you
و بهم میگی ” تا وقتی اینجام کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه
Don’t wanna lie here, but you can learn to
نمیخوام دروغ تحویلت بدم، ولی میتونی راهشو یاد بگیری
If I could change the way that you see yourself
اگه از دستم بر میاومد تا دیدت رو نسبت به خودت تغییر بدم
“You wouldn’t wonder why you’re here, they don’t deserve you
اون موقع برات سوال نمیشد که چرا به اینجا رسیدی، اونا لیاقتت رو ندارن “
I tried to scream
سعی کردم داد بزنم
But my head was underwater
ولی سرم رفته بود زیر آب
They called me weak
بهم گفتن ضعیفم
با ضربه اول شیشه حتیٰ ترک هم نخور،پس این یعنی باید برم سراغ ضربه های محکم تر پس یه ضربهی دیگه هم زدم و صبر کردم ضربهی بعدی رو توی قسمت بعدی آهنگ بزنم.
جوری که انگاری که برا خودم کسی نیستم
Coulda been a nightmare
شاید کابوس میدیدم
But it felt like they were right there
ولی انگاری اونا اونجا وایساده بودن
And it feels like yesterday was a year ago
انگاری دیروز نبود و سال پیش بود
But I don’t wanna let anybody know
ولی نمیخوام بزارم بقیه راجبش بدونن
Cause everybody wants something from me now
چون الان همه ازم انتظار دارن
And I don’t wanna let ’em down
و نمیخوام نا امیدشون کنم
I had a dream
یه خواب دیدم
I got everything I wanted
هر چی میخواستم رو داشتم
But when I wake up, I see you with me
ولی وقتی بیدار میشم تو رو کنارم میبینم
And you say, “As long as I’m here, no one can hurt you
و بهم میگی ” تا وقتی اینجام کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه
Don’t wanna lie here, but you can learn to
نمیخوام دروغ تحویلت بدم ولی میتونی راهشو یاد بگیری
If I could change the way that you see yourself
اگه از دستم بر میاومد تا دیدت رو نسبت به خودت تغییر بدم
” You wouldn’t wonder why you’re here, they don’t deserve you
اون موقع برات سوال نمیشد که چرا به اینجا رسیدی، اونا لیاقتت رو ندارن “
If I knew it all then, would I do it again
اگه همه اینا رو بدونم بازم کارایی که میکنم رو ادامه میدم؟
Would I do it again
بازم همین کارو میکنم؟
If they knew what they said would go straight to my head
اگه آدما میدونستن هر چی که میگن یه راست میره رو مخم
What would they say instead
اون موقع به جای این حرفا چی میگفتن ؟
If I knew it all then, would I do it again
اگه همه اینا رو بدونم بازم کارایی که میکنم رو ادامه میدم؟
Would I do it again
بازم همین کارو میکنم؟
If they knew what they said would go straight to my head
اگه آدما میدونستن هر چی که میگن یه راست میره رو مخم
What would they say instead
اون موقع به جای این حرفا چی میگفتن ؟
...
ضربه بعدی با تموم شدن،آهنگ یکی شد.