- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
دکترها که رفتن نشستم رو تخت پیشش. صورتش نازه و دوست داشتنی. برعکس آنا! اون بیشتر شبیه عروسک بود چون اصلاً واقعی نبود، هیچیش برای خودش نبود.
اون شبیه دلقک بود با اون همه عمل و اون همه آرایش همیشگی.
ولی رها فرق داره خودشه بدون هیچ دست کاری! مستقیم از کارخونه خداست، تو کار خدا دست نبرده. البته فقط بینیش رو عمل کرده رهام میگفت شکست و دیگه موقعه عمل گفتن یکم زیبایی هم عمل کنه.
رها با همه فرق داره با همه. این تفاوت رو من حس میکنم.
گونهاش رو نوازش کردم نرمنرم بود، مثل پوست بچه مثل پوست من بود.
دوست دارم بغلش کنم نمیدونم چرا؟ ولی میخوام تو بغلم باشه و آروم شم. آرامشی که تا حالا نداشتم رها بهم میده.
من بعد از رفتن آنا عوض شدم. از اون به بعد دیگه نمیتونستم بخوابم، شاید شبانه روز سه ساعت هم نمیخوابیدم چون تو خواب آروم نبودم و خواب میدیدم.
ولی وقتی رها پیشم میخوابه آروم میخوابم و خواب نمیبینم تا وقتی رها باشه راحت میخوابم و از خواب نمیپرم.
کمبود خواب این همه سالم با چند شب که رها پیشم خوابید کم شد شاید هم از بین رفت.
نمیدونم این آرامش چیه؟ ولی این آرامش رو دوست دارم.
وقتی رها گفت میخواد بره اتاق خودش هم ناراحت شدم هم بعد رفتنش دلتنگ!
بعد رفتنش هم باز نتونستم بخوابم تا اینکه باز اومد اینجا. از رهام ممنونم چون گذاشت رها بیاد اتاق من بمونه این آرامش رو رهام بهم برگردوند.
پاش... .
آتل رو باز کرده بود! آتلش گچی نبود و مثل پارچه بود راحت باز و بسته میشد.
ولی نباید باز میکرد نباید به پاش آب میخورد اینجوری که خوب نمیشه، البته اگه خوب شه دوباره میره اون وقت من چیکار کنم؟
ولی نباید خودخواه باشم اون اینجوری اذیت میشه باید زودتر خوب بشه.
رفتم تو حمام آتل رو آویزون کرده بود برداشتم اومدم بیرون نشستم رو تخت.
پاچه شلوارش رو دادم بالا، پای چپش بود. شروع کردم به بستن آتل. میلهاش کجاست؟ اونی که ثابت نگه میداره؟
رفتم تو حمام و کنار شامپوها پیداش کردم وقتی میله رو درست میکردم بههوش اومد.
- آی پام درد میکنه.
- بله بایدم درد کنه. بیخود کردی آتل رو باز کردی.
فقط نگاهم میکرد انگار تازه ویندوزش اومد بالا.
اون شبیه دلقک بود با اون همه عمل و اون همه آرایش همیشگی.
ولی رها فرق داره خودشه بدون هیچ دست کاری! مستقیم از کارخونه خداست، تو کار خدا دست نبرده. البته فقط بینیش رو عمل کرده رهام میگفت شکست و دیگه موقعه عمل گفتن یکم زیبایی هم عمل کنه.
رها با همه فرق داره با همه. این تفاوت رو من حس میکنم.
گونهاش رو نوازش کردم نرمنرم بود، مثل پوست بچه مثل پوست من بود.
دوست دارم بغلش کنم نمیدونم چرا؟ ولی میخوام تو بغلم باشه و آروم شم. آرامشی که تا حالا نداشتم رها بهم میده.
من بعد از رفتن آنا عوض شدم. از اون به بعد دیگه نمیتونستم بخوابم، شاید شبانه روز سه ساعت هم نمیخوابیدم چون تو خواب آروم نبودم و خواب میدیدم.
ولی وقتی رها پیشم میخوابه آروم میخوابم و خواب نمیبینم تا وقتی رها باشه راحت میخوابم و از خواب نمیپرم.
کمبود خواب این همه سالم با چند شب که رها پیشم خوابید کم شد شاید هم از بین رفت.
نمیدونم این آرامش چیه؟ ولی این آرامش رو دوست دارم.
وقتی رها گفت میخواد بره اتاق خودش هم ناراحت شدم هم بعد رفتنش دلتنگ!
بعد رفتنش هم باز نتونستم بخوابم تا اینکه باز اومد اینجا. از رهام ممنونم چون گذاشت رها بیاد اتاق من بمونه این آرامش رو رهام بهم برگردوند.
پاش... .
آتل رو باز کرده بود! آتلش گچی نبود و مثل پارچه بود راحت باز و بسته میشد.
ولی نباید باز میکرد نباید به پاش آب میخورد اینجوری که خوب نمیشه، البته اگه خوب شه دوباره میره اون وقت من چیکار کنم؟
ولی نباید خودخواه باشم اون اینجوری اذیت میشه باید زودتر خوب بشه.
رفتم تو حمام آتل رو آویزون کرده بود برداشتم اومدم بیرون نشستم رو تخت.
پاچه شلوارش رو دادم بالا، پای چپش بود. شروع کردم به بستن آتل. میلهاش کجاست؟ اونی که ثابت نگه میداره؟
رفتم تو حمام و کنار شامپوها پیداش کردم وقتی میله رو درست میکردم بههوش اومد.
- آی پام درد میکنه.
- بله بایدم درد کنه. بیخود کردی آتل رو باز کردی.
فقط نگاهم میکرد انگار تازه ویندوزش اومد بالا.
آخرین ویرایش: