جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {ساج وحشی} اثر •baran.kh کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط BARAN_KH_Z با نام {ساج وحشی} اثر •baran.kh کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,156 بازدید, 19 پاسخ و 27 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {ساج وحشی} اثر •baran.kh کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع BARAN_KH_Z
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BARAN_KH_Z
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
IMG_20250329_175342_194.jpg
عنوان: ساج وحشی

نویسنده: باران خبیری‌زاده

ژانر:تراژدی

عضو دفتر نظارت ادبی یکم
مقدمه:

شنیده‌ای که می‌گویند: برخی از خاطرات می‌چسباند‌ت به دیوار و اسلحه‌ای را بر روی شقیقه‌هایت می‌گذارد و به اندازه تمامی قطرات اشک‌هایی که در حال ریختن هستی، تیری توی مغز عصیان‌ات خالی می‌کند. به همین اندازه بی‌رحم و وحشی... .
و آن اشک‌ها، از تیر‌هایی که در مغزت خالی شده‌اند، دردناک‌تر است. همانند ساج وحشی که وقتی زهم در تمامی سلول به سلول تن خشکیده‌اش پخش می‌شود، خون گریه می‌کند.



ساج وحشی: درخت خونین؛ درختی که خون گریه میکند Pterocarpus angolensis که معمولاً به عنوان درخت ساج وحشی یا چوب خون و حتی درخت خونی شناخته می شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,003
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
چه زود گذشت!
آن روز‌هایی که با دیدن چشمانت، زمان برایم متوقف شده‌بود و من محو در چشمانت شده‌بودم، اما نمی‌دانم، چگونه؟ کی؟ و کجا؟ عاشق آن دو چشمانی شدم، که بر پشت آن‌ها ظلمت نهفته بود‌. ظلمتی به رنگ اغبری زهم آور.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
آن روزها مثال‌ات آتش‌‌بازی بود و بس!
از عشق و عاشقی تهی زمزمه می‌کردی و می‌گفتی: «دوست داشتن معنایی جز آتش‌بازی ندارد، هم خطرناک، هم لذت‌بخش‌ است.»
گویا که راست بود!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
ای خلقتی که قلب مرا بی‌خانمان کرده‌ای، معشوقه‌ات را بر امان خدا رها کرده‌ای؟
این معشوقه‌ات عاشق و گیج و دلداده تو شده‌ست. اما مرا در این خیابان سوزناک سرد گذاشته‌ای و من لنگ‌لنگان به مقصدی بی‌انتها می‌روم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
داستان این تبسم از کجا آغاز شد؟
آن شبی که ماه بی‌دلیل روشن‌تر از شب‌های دیگر بود یا آن غروبی که صدای شیونم اتاق مرده را زنده می‌کرد؟!
یا شاید هم همان زمانی که صدایت، برایم سمفونی آرامش شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
حرف از آرامش شد، همان آرامشی که با بو*سه‌هایت بر روی پیشانی‌ام می‌نگاشتی و آرامشی وصف نشدنی به حالم تزریق می‌کردی.
***
ای معشوقه من؛ تو همان حرمی بودی که به اندازه کل ثانیه‌های عمرم، زیارتت می‌کردم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
یادت هست که چگونه نگاهت می‌کردم؟
یادت هست که چگونه با دیدنت لبخند بر روی لب‌های ترک‌خورده‌ام نقش می‌بست؟

اما همه داستان چشم بهم‌زدن زیر آواری از خاک دفن شد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
با سخنانت تکه‌ای از قلبم را در قبرستان مسکوتی دفن کردم.
رویاهایم را در جعبه‌ای بسته، در انباری خاک خورده خانهٔ بی‌روح مادربزرگم جا گذاشتم.
و داستان ساج وحشی دقیقاً از همین‌جا آغاز شد!
زمانی که کابوس، همنشین اتاقم شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
5,495
10,262
مدال‌ها
5
ای انسان گاوریش، حالم را دیده‌ای؟!
قصهٔ حال من همانند ساج وحشی‌ست که حالش را به گریستن‌های خونین سوق می‌دهد‌.
قصهٔ حال من به بلندای آن درخت چنار، در گوشه‌ای از حیاط مادربزرگ‌ست.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین