جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

کمیک سال تفکر جادویی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته سرای مترجمان کمیک توسط BALLERINA با نام سال تفکر جادویی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 189 بازدید, 11 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته سرای مترجمان کمیک
نام موضوع سال تفکر جادویی
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,665
مدال‌ها
11
در بخشی از کتاب سال تفکر جادویی می‌خوانیم:

اندوه که به سراغمان می‌آید اصلاً آن چیزی نیست که انتظارش را داریم. اندوه آن احساسی نبود که هنگام فوت پدر و مادرم داشتم؛ پدر من چند روز قبل از تولد هشتاد و پنج‌ سالگی و مادرم یک ماه قبل از نود و یک‌ سالگی، هر دو آن‌ها بعد از گذراندن چند سال ناتوانی و ازکارافتادگی فوت کردند. احساسی که هنگام فوت هر کدامشان داشتم حس ناراحتی، تنهایی (احساس تنهایی که فرزند در هر سنی که باشد بعد از ترک خانواده‌اش حس می‌کند)، پشیمانی از روزهای رفته، حرف‌های ناگفته و ناتوانی‌ در به اشتراک گذاشتن و بیان کردن حسم بود. در آخر برای درد، درماندگی و حس حقارت جسمی‌ای که تحمل کرده بودند، آزرده بودم.

من پذیرفته بودم که مرگ هر کدامشان بدیهی و حتمی است. در تمام طول زندگی‌ام با ترس و دلهره فوت پدر و مادرم را انتظار داشتم و پیش‌بینی می‌کردم. خودشان در دل من ماندند اما مرگِ آن‌ها با رفتن وجودشان از زندگی روزمره‌ام از من فاصله گرفت.

 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,665
مدال‌ها
11
بعد از فوت مادرم نامه‌ای از یک دوست که قبلاً در شیکاگو کشیش بود دریافت کردم، او کاملاً درک می‌کرد چه احساسی دارم. او نوشته بود: «علی‌رغم آمادگی یا در هر سن‌ و‌ سالی که باشیم فوت والدین چیزی را از عمق وجود بیرون می‌کشد، باعث بروز واکنشی می‌شود که خودمان را شگفت‌زده می‌کند و خاطرات و احساساتی را در ما زنده می‌کند که گمان می‌کردیم مدت‌ها قبل به دست فراموشی سپرده‌ایم.

در آن مدت به‌ خصوص که عزاداری می‌نامیم‌اش حتی اگر در زیر دریا یا آرام و بی‌صدا در اقیانوس باشیم از عمق فاجعه خبر داریم و خاطرات از دور و نزدیک به ما سیلی می‌زنند.»

پدرم فوت شده بود، مادرم هم، برای مدتی نیاز داشتم از خودم مراقبت کنم، اما هنوز هم صبح‌ها از خواب برمی‌خاستم و لباس‌های کثیف را می‌شستم.

هنوز هم برای عید پاک تدارک غذا می‌دیدم.

هنوز هم حواسم بود که گذرنامه‌ام را تمدید کنم.

 
بالا پایین