- Dec
- 6,904
- 15,665
- مدالها
- 11
در بخشی از کتاب سال تفکر جادویی میخوانیم:
اندوه که به سراغمان میآید اصلاً آن چیزی نیست که انتظارش را داریم. اندوه آن احساسی نبود که هنگام فوت پدر و مادرم داشتم؛ پدر من چند روز قبل از تولد هشتاد و پنج سالگی و مادرم یک ماه قبل از نود و یک سالگی، هر دو آنها بعد از گذراندن چند سال ناتوانی و ازکارافتادگی فوت کردند. احساسی که هنگام فوت هر کدامشان داشتم حس ناراحتی، تنهایی (احساس تنهایی که فرزند در هر سنی که باشد بعد از ترک خانوادهاش حس میکند)، پشیمانی از روزهای رفته، حرفهای ناگفته و ناتوانی در به اشتراک گذاشتن و بیان کردن حسم بود. در آخر برای درد، درماندگی و حس حقارت جسمیای که تحمل کرده بودند، آزرده بودم.
من پذیرفته بودم که مرگ هر کدامشان بدیهی و حتمی است. در تمام طول زندگیام با ترس و دلهره فوت پدر و مادرم را انتظار داشتم و پیشبینی میکردم. خودشان در دل من ماندند اما مرگِ آنها با رفتن وجودشان از زندگی روزمرهام از من فاصله گرفت.
اندوه که به سراغمان میآید اصلاً آن چیزی نیست که انتظارش را داریم. اندوه آن احساسی نبود که هنگام فوت پدر و مادرم داشتم؛ پدر من چند روز قبل از تولد هشتاد و پنج سالگی و مادرم یک ماه قبل از نود و یک سالگی، هر دو آنها بعد از گذراندن چند سال ناتوانی و ازکارافتادگی فوت کردند. احساسی که هنگام فوت هر کدامشان داشتم حس ناراحتی، تنهایی (احساس تنهایی که فرزند در هر سنی که باشد بعد از ترک خانوادهاش حس میکند)، پشیمانی از روزهای رفته، حرفهای ناگفته و ناتوانی در به اشتراک گذاشتن و بیان کردن حسم بود. در آخر برای درد، درماندگی و حس حقارت جسمیای که تحمل کرده بودند، آزرده بودم.
من پذیرفته بودم که مرگ هر کدامشان بدیهی و حتمی است. در تمام طول زندگیام با ترس و دلهره فوت پدر و مادرم را انتظار داشتم و پیشبینی میکردم. خودشان در دل من ماندند اما مرگِ آنها با رفتن وجودشان از زندگی روزمرهام از من فاصله گرفت.