خلاصه داستان: داستان در رابطه با پسری هست که می خواد گربش رو زنده کنه، در همین حین دختری رو می بینه (rea) و با کمک دختر سعی می کنن گربه رو با استفاده از یک معجون به زندگی برگردونن. که سعیشون بی نتیجه می مونه . rea وقتی می خواد بره خونه ی خودش مقداری از اون معجون رو می دزده و شب به قصد خودکشی اونو می خوره. اما نمی میره. صبح پسر می بینه که معجون اثر کرده وگربه زنده شده، از طرفی اتفاقی پدر rea باعث می شه که اون از پرتگاه بیفته اما….