جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اشعار درحال تایپ {سایه سار خاطرات} اثر ▪︎مهسا کاربر انجمن رمان بوک▪︎

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار و دکلمه کاربران توسط ALVIN با نام {سایه سار خاطرات} اثر ▪︎مهسا کاربر انجمن رمان بوک▪︎ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 518 بازدید, 39 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار و دکلمه کاربران
نام موضوع {سایه سار خاطرات} اثر ▪︎مهسا کاربر انجمن رمان بوک▪︎
نویسنده موضوع ALVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ALVIN
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
1000002600.png

نام شعر: سایه سار خاطرات
ژانر : عاشقانه؛ تراژدی
نویسنده: مهسا
قالب: شعر نو

مقدمه:

درخت عشق بر بام زندگی دو جوان،
به عنوان شاهدی خاموش، با ریشه‌هایی عمیق،
قصه‌ای را روایت می‌کند، پر از خنده و اشک،
که در سایه‌اش جان می‌گیرد و در نوری که می‌تابد.
زندگی، قصه‌ای است پیچیده و پر از چرخش‌های غیرمنتظره،
دوستی‌های ناب، گام به گام با گذر زمان رنگ می‌بازند،
اما محبت واقعی، همواره در دل‌ها زنده می‌ماند،
و درخت یادگار، نشانه‌ای است از عشق بی‌پایان.
همچنین عشق می‌تواند درد و جدایی به بار آورد،
چون بادهای سرد زمستان که از درخت می‌گذرند،
اما دوباره در دل بهار جوانه می‌زند،
و یادها، مثل برگ‌های تازه، از نو سر برمی‌آورند.
این شعر، داستان آن دو را با هم مرتب می‌کند،
قصه‌ی عشق و دوستی که در گذر زمان،
زخم‌هایی به دل می‌زند، ولی فراموش نمی‌شود،
و درخت، همیشه در سایه‌سار خاطرات، ایستاده است.
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,007
مدال‌ها
17
1000087917.jpg

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین اشعار در حال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پریش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
در یکی از روزهای پر از آفتاب،
درختی کوچک، پوسیده با ریشه‌های نیرومند،
در دشت سبزی از زمان‌های دور ایستاده بود،
عشق دو کودک در کنار او جوانه می‌زد.
دخترک با موهای تابدار و چشمان دریا،
پسرک با قلبی سرشار از آرزو،
در زیر سایه‌اش داستان‌ها بافته می‌شد،
با هر خنده، با هر اشک.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
دست در دست، بر مزارع طلایی بازی می‌کردند،
آوازشان با نسیم هم‌نوا می‌شد،
کلمات عاشقانه بر دیوار درخت کندن می‌شد،
و زمان برایشان متوقف می‌شد.
اما گذر زندگی، درخت را نازک کرد،
چالش‌ها و غم‌ها در افق تغییر ظاهر شدند،
دخترک و پسرک، دل‌های سرشار،
باید از سایه‌سار بیرون می‌زدند.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
خوشی‌ها به تلخی‌ها بدل شد،
آغوش درخت در برابر طوفان محفوظ بود،
ولی آن دو، به جدایی تن داده،
هر یک به راه خود رفتند، دل‌ها در حال انتظار.
سال‌ها گذشت، درخت هنوز ایستاده،
نگاه می‌کرد به دل‌هایی که رفته بودند،
پسرک حالا مردی شده با فرزندان،
و با بار زندگی، بازگشتی به دیارشان داشت.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
در یک روز آفتابی، درخت را دید،
خاندان کوچک به یاد روزهای دور آمدند،
چشمانش در یافتن آن دخترک گم شده،
یادهای تازه بر دل زنده شد.
اما در آن سو، دخترک گریست،
در کنارش و زیر سایه درخت،
احساسش را در باد وزیدن می‌فرستاد،
و چطور می‌توانست که فراموش کند؟
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
زندگی و عشق، مانند ریشه‌ها،
نگاهی به گذشته کردند و دوباره افراشته شدند،
در این نزدیکی، درخت خاطرات را حفظ کرد،
عشق، هرچند دور، اما همیشه زنده است.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
در صبحی دیگر، چشمانش به دور دست خیره،
با یاد روزگاران دور، دلش پر از حسرت،
آن درخت، هنوز در وسط میدان،
به طرز عجیبی، دلهره را خنثی می‌کند.
حالا، پسرک به درخت نزدیک شده،
کودکانش در دستانش، با شور و شوق،
برگ‌هایی که بر زمین ریخته‌اند،
گویی نقصانی و دردی را تازه زنده می‌کنند.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
در دل پسرک، خاطرات سرازیر می‌شود،
عشق اول، به شکل باد خنکی که می‌گذرد،
به یاد آن دخترک، که فراموش نکرده،
صداهایی از قلبش در دل زمین پیچیده شده.
دخترک هنوز آنجا، در کنار درخت،
چشمانش همچنان پر از اشک و عشق،
اما در عمق وجودش، آتش عشق زنده است،
و به یاد دورانی که با هم بودند، می‌سوزد.
 
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
هر دو بدانند که زندگی تغییر کرده،
فرزندان عشقشان در دنیای جدید،
و این درخت ذنباتی، گواهی بر زمان،
به روایت عشقشان ادامه خواهد داد.
کودکان، با دست‌های کوچک،
برگ‌ها را چیده، زیر سایه‌اش نشسته‌اند،
و هر کدام با داستانی جدید،
دوستی و محبت را در دل می‌کاردند.
 
بالا پایین