فلسفی سخنان فلسفی زنان

[BARAN_KH_Z]

ترس یک احساس ضروری برای بقاست

 

[BARAN_KH_Z]

«‏کسی که یک عمر برای دیگران فداکاری کرده و غم خورده است،

اگر روزی خودش اندوهی به دل داشته باشد

همه دچار حیرت و بهت می‌شوند و از او انتظار ندارند برای خودش غصه بخورد.»

 

[BARAN_KH_Z]

زیرکانه‌ترین راه برای تسلط بر هر جامعه‌ای تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است…

زیرا زنانِ اسیر هرگز قادر نخواهند بود انسان‌هایی آگاه و آزادی‌خواه پرورش دهند و قادر نخواهند بود با عشق و آرامش مردان‌شان را در جدال با زندگی همراهی کنند

 

[BARAN_KH_Z]

ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه می‌کند. زنِ مجرد، خواه محروم‌مانده از پیوند، خواه طغیان‌کرده بر آن، و یا حتی بی‌اعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف می‌شود…

 

[BARAN_KH_Z]

حتی می توان گفت تمام زنانی که به آن ها علاقه مند بودی، یا مشخصا زیبا بودند و یا حداقل بسیار جذاب و خواستنی

 

[BARAN_KH_Z]

از صبح تا شب قاطرهایی با بارِ نقره به طرف ساحل می‌رفت. هر گرم نقره به قیمت قطره‌ای خون انسان تمام شده بود. صندوقهای امپراتور همچنان خالی بود، مردمش گرسنگی می‌کشیدند. دنیایی را نابود کرده بودیم، برای هیچ و پوچ نابودش کرده بودیم. شارل پنجم گفت: پس در همه جا شکست خورده‌ام

 

[BARAN_KH_Z]

شما خواستار این حقید که حقیقت را در قلب خودتان جستجو کنید و این را به صدای بلند به همه می‌گویید؛ در این صورت، چه کسی می‌تواند جلودار دیوانه‌ها و قشریونی بشود که آنها هم با صدای بلند از حقیقت خودشان دم می‌زنند؟ ببینید چه تعداد فرقه‌های متفاوت بوجود آمده و هر کدام چقدر خرابی ببار آورده‌اند. یکی از راهبها گفت: همه‌شان در اشتباهند. گفتم: این را چطور می‌شود اثبات کرد، در حالی که شما هیچ مرجعی را قبول ندارید؟

 

[BARAN_KH_Z]

محال است که آدم بتواند برای همه خوب باشد، همه را خوشبخت کند

 

[BARAN_KH_Z]

علاج درد به اندازه خود درد رنج‌آور است

 

[BARAN_KH_Z]

پدرم مرد. او را در گورستانی که مشرف به کارمونا بود دفن کردیم. در تابوت او که به ته قبر می‌رفت جنازه چروکیده خودم، گذشته بیهوده خودم را می‌دیدم که دفن می‌شد، و دلم به درد می‌آمد. «من هم مثل او، بی‌آنکه کاری کرده باشم، می‌میرم؟