فلسفی سخنان قیصر امین پور

[ادوارد کلاه به سر]

ای عشق
به شوق تو
گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم …

 

[ادوارد کلاه به سر]

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

 

[ادوارد کلاه به سر]

زندگی بی عشـق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کنـــدن ای دل کار دشواری است، نیست؟

زندگی بی عشــق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنـده باید جای خندیدن گریست





**

 

[ادوارد کلاه به سر]

دوست ترت دارم، از هرچه دوست
ای تو به من، از خود من، خویش تر

دوست تر از آنکه بدانی چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر !

 

[ادوارد کلاه به سر]

راستی در میان اینِ همه اگر،
تو چقدر بایدی …!

**

 

[ادوارد کلاه به سر]

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است

 

[ادوارد کلاه به سر]

ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقیست
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟!

 

[ادوارد کلاه به سر]

مَگَر تو اِی هَمه هَرگِز
مَگَر تو اِی هَمه هیچ
مَگَر تو نُقطه پایان
بَر این هِزار خَطِ ناتَمام بگذاری

مَگَر تو اِی دَمِ آخر
دَر این میانه تو
سَنگِ تَمام بگذاری …

 

[ادوارد کلاه به سر]

با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان‌های دل!
ای آرامش ساحل!
با تو‌ام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف‌های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با تو ام ای شور ای دل‌شوره‌ی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی‌دانم!
هر چه هستی باش!
ای کاش…
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش،
اما باش!

 

[ادوارد کلاه به سر]

موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره