جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده [سرخرگ خشکیده] از «NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط ᴺᴵᴸᴼᶠᴬᴿ با نام [سرخرگ خشکیده] از «NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 971 بازدید, 26 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع [سرخرگ خشکیده] از «NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ᴺᴵᴸᴼᶠᴬᴿ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ᴺᴵᴸᴼᶠᴬᴿ
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
ثانیه‌ها گویی با هم سرعت گرفته‌اند؛
ولی من... ولی گویی من در زمان ایستاده‌ام
نه حرکت دیگران را می‌دانم،
نه صدای گریه‌های این و آن را می‌شنوم
نه آن تصویری که به قاب گرفته‌اند را می‌بینم.
آری!
اکنون دنیایم سیاه و پر از سکوت است... .
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

می‌دانی؟
رفتن تو با رفتن احساساتم یکی شد.
وقتی رفتی نقطه‌ی حیات زندگی‌ام را هم بردی؛
اکنون چه در رگ‌هایم، چه در قلبم چه هر چیزی که می‌دانی؛
بعد از رفتن تو تبدیل به کویری بی‌آب شد،
اکنون باید با درد جدایی بسازم
ولی... ولی آن کیست که بدون نفس زنده می‌ماند.
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

با تو بودن شادترین لحظات زندگیم بود؛
ولی... ولی اکنون هر لحظه‌ی این زندگی،
همانند زهری آلوده است؛
که می‌بایست نوشیدتش.
کاش باز هم شادترین لحظات زندگیم بودی... .
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

می‌دانی؟
همه برایت سیاه پوشیده‌اند، همه برایت می‌گریند... .
ولی چه کسی داند قلب من برایت سیاه پوشیده است؛
چه کسی داند از چشمانم جز شوری اشک دلتنگی‌هایم برایت اشک می‌ریزند... .
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

اکنون عکس‌هایت برایم گواهی دوریت شده است.
معشوقم... مگر نگفتی دگر قلب‌هایمان با هم است؟
مگر قول ابدی گریستن از شوق ندادی؟
این است گریستن شوقی که قولش را دادی؟
این است تمامیه احساس‌هایت به من؟
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
باز هم تنها در عالم افکار خود می‌چرخم.
آنگاه که گره‌ی انگشتانت در انگشتان دستم بود... .
آنگاه که نگاه عاشقیت را می‌دیدم!
آنگاه که بر لب‌هایت خنده داشتی... .
آری!
اکنون یاد می‌آید و نمی‌دانم چه‌ بگویم... .
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

باری دگر با تنهایی‌ها سر می‌کنم؛
باری دگر آغوش تو را با سیاهی چشم‌هایت سر می‌کنم.
باز هم دلتنگی؛
باز هم نفس‌های بدون تنفس
درون قلبم ریشه میفکند.
 
بالا پایین