- Oct
- 1,052
- 4,246
- مدالها
- 3
ایلیا:توهم پزشکی برداشتی؟
من: اره
یه نگاه عاقل اندر سفیحی بهم انداخت:پس چطور ندیدمت؟!
- خب از بس کوری!
- مگه تو سر کلاس نبودی؟!
- تو کلاس زیست شناسی استاد به همه معرفیم کرد ، یعنی تو اونجا نبودی؟!
- نه! رفته بودم سلف!
- از همون اول همینجوری شکمو بودی!
ایلیا:خب چیکار کنم گشنم شده بود استاد رو پیچوندم رفتم یه چی بزنم تو رگ...
من:پوف ینی خاااک! دم در چی؟ منو ندیدی؟ همه دانشگاه دورم جمع شده بودن!
ایلیا:اتفاقا دیدم دور یه چیزی جمع شدن ولی دقت نکردم...گفتم تا وقت هست برم از سوپری یه چیزی بخرم بخورم اخه معمو لا دور چیزای بیخود جمع میشن...
- دست شما درد نکنه دیگه! منم خیی بیخودم حتما!
ایلیا:عه؟! این چه حرفیه داداش شما خاک کف پایی!
کوسن روی مبل رو پرت کردم طرفش: زهر ماار میخندی؟
وایسا ببینم زیست شناسی که کلاس اول بود، تو ام که قبلش رفته بودی یه چی ریخته بودی تو اون معده پر نشدنیت، پس چه مرگت بود وسط کلاس پاشدی رفتی سلف؟!
ایلیا: ای بابا، داداش خب چیکار کنم صبحونه نخورده بودم...اون چیپسه هم جواب نداد... وسط کلاس داشتم هلاک میشدم از گشنگی پاشدم رفتم سلف تو ام عین این مامان بزرگا هی گیر میدیا!
از تشبیهش خندم گرفت اما به روم نیاوردم :عه عه عه عجب شکمویی هستی ها! من موندم تو کف هیکلت که یک کیلو هم چاق نمیشی وضعت از منم بهتره!
بادی به غبغب انداخت: ما اینیم
من: میگم ایلی
- مرض و ایلی اخه ایلی دیگه چه مرضیه احساس دختر بودن بهم دست داده مگه اسم من اِلماهه؟
- اِلماهو از کجات دراوردی دقیقا؟
- ایبابا داداش من که نرفتم لغت نامه اسمای دخترونه رو بخونم یه دورم کنکور بدم که!
- خب چلمنگ منم نرفتم بخونم ولی اِلماه نداریم!
- حالا هرچی دیگه به من نگو ایلی!
- باشه بابا اگه گذاشتی زرمو بزنم!
- بفرما!
- تو میدونی چرا دور من جمع شده بودن؟!
- خودتم هنوز نفهمیدی؟! خب آی کیو چون مثلا از نظر یه سری دختر بی سلیقه خوشگلی! البته من اصلا همچین نظری ندارم به نظرم قیافت شبیه ته دیگ سوخته اس!
- دست شما درد نکنه!
- چاخلصم... ولی خدایی این دخترارو درک نکردم ، هرکی چشم ابی و خوشهیکل باشه یعنی خوشگله؟! بعد تازه میان میگن ما بر اساس باطن انتخاب میکنیم نه ظاهر، اره جون عمتون!
- همون!
ولی توام همچین بد نیستیا!
- اون که مشخصه من منظورم خودم نبود که منظورم با پسرای زشت مثل تو بود!
- داداش تو با این اعتماد به نفست توانایی سوراخ کردن آسمونو داریا!
- میدونم!
من: راستی ایلی.. یا
- بله؟
- تو اون دختره رو میشناسی؟
- اسمش چیه؟
- مونا عاااامم استادم بهش میگفت واعظی، مونا واعظی!
تک خنده ای کرد : مونا دیگه چیه اون بیتاعه!
- حالا هرچی!
- اگه همونیه که من فک میکنم باهاش درنیوفت اخلاقش کپی خودته ، پررو و حاظر جواب .
- من کجام حاظر جوابه؟!
- خفه شو بابا!
- پس فک کنم خودشه!
- حالا چرا پرسیدی؟!
- میخوام یه نقشه واسش بریزم، زیادی پروعه میخوام بفهمه من کیم چون حال شاخ بازی یه بچه و تحمل کردنشو ندارم!
ایلیا : اوهوع! حالا کی ای؟
من: زر نزن، بیا کمک کن نقشمو برنامه ریزی کنم!
من: اره
یه نگاه عاقل اندر سفیحی بهم انداخت:پس چطور ندیدمت؟!
- خب از بس کوری!
- مگه تو سر کلاس نبودی؟!
- تو کلاس زیست شناسی استاد به همه معرفیم کرد ، یعنی تو اونجا نبودی؟!
- نه! رفته بودم سلف!
- از همون اول همینجوری شکمو بودی!
ایلیا:خب چیکار کنم گشنم شده بود استاد رو پیچوندم رفتم یه چی بزنم تو رگ...
من:پوف ینی خاااک! دم در چی؟ منو ندیدی؟ همه دانشگاه دورم جمع شده بودن!
ایلیا:اتفاقا دیدم دور یه چیزی جمع شدن ولی دقت نکردم...گفتم تا وقت هست برم از سوپری یه چیزی بخرم بخورم اخه معمو لا دور چیزای بیخود جمع میشن...
- دست شما درد نکنه دیگه! منم خیی بیخودم حتما!
ایلیا:عه؟! این چه حرفیه داداش شما خاک کف پایی!
کوسن روی مبل رو پرت کردم طرفش: زهر ماار میخندی؟
وایسا ببینم زیست شناسی که کلاس اول بود، تو ام که قبلش رفته بودی یه چی ریخته بودی تو اون معده پر نشدنیت، پس چه مرگت بود وسط کلاس پاشدی رفتی سلف؟!
ایلیا: ای بابا، داداش خب چیکار کنم صبحونه نخورده بودم...اون چیپسه هم جواب نداد... وسط کلاس داشتم هلاک میشدم از گشنگی پاشدم رفتم سلف تو ام عین این مامان بزرگا هی گیر میدیا!
از تشبیهش خندم گرفت اما به روم نیاوردم :عه عه عه عجب شکمویی هستی ها! من موندم تو کف هیکلت که یک کیلو هم چاق نمیشی وضعت از منم بهتره!
بادی به غبغب انداخت: ما اینیم
من: میگم ایلی
- مرض و ایلی اخه ایلی دیگه چه مرضیه احساس دختر بودن بهم دست داده مگه اسم من اِلماهه؟
- اِلماهو از کجات دراوردی دقیقا؟
- ایبابا داداش من که نرفتم لغت نامه اسمای دخترونه رو بخونم یه دورم کنکور بدم که!
- خب چلمنگ منم نرفتم بخونم ولی اِلماه نداریم!
- حالا هرچی دیگه به من نگو ایلی!
- باشه بابا اگه گذاشتی زرمو بزنم!
- بفرما!
- تو میدونی چرا دور من جمع شده بودن؟!
- خودتم هنوز نفهمیدی؟! خب آی کیو چون مثلا از نظر یه سری دختر بی سلیقه خوشگلی! البته من اصلا همچین نظری ندارم به نظرم قیافت شبیه ته دیگ سوخته اس!
- دست شما درد نکنه!
- چاخلصم... ولی خدایی این دخترارو درک نکردم ، هرکی چشم ابی و خوشهیکل باشه یعنی خوشگله؟! بعد تازه میان میگن ما بر اساس باطن انتخاب میکنیم نه ظاهر، اره جون عمتون!
- همون!
ولی توام همچین بد نیستیا!
- اون که مشخصه من منظورم خودم نبود که منظورم با پسرای زشت مثل تو بود!
- داداش تو با این اعتماد به نفست توانایی سوراخ کردن آسمونو داریا!
- میدونم!
من: راستی ایلی.. یا
- بله؟
- تو اون دختره رو میشناسی؟
- اسمش چیه؟
- مونا عاااامم استادم بهش میگفت واعظی، مونا واعظی!
تک خنده ای کرد : مونا دیگه چیه اون بیتاعه!
- حالا هرچی!
- اگه همونیه که من فک میکنم باهاش درنیوفت اخلاقش کپی خودته ، پررو و حاظر جواب .
- من کجام حاظر جوابه؟!
- خفه شو بابا!
- پس فک کنم خودشه!
- حالا چرا پرسیدی؟!
- میخوام یه نقشه واسش بریزم، زیادی پروعه میخوام بفهمه من کیم چون حال شاخ بازی یه بچه و تحمل کردنشو ندارم!
ایلیا : اوهوع! حالا کی ای؟
من: زر نزن، بیا کمک کن نقشمو برنامه ریزی کنم!
آخرین ویرایش: