فایل شده [سلوانا] اثر «آرام کاربر انجمن رمان بوک»

[STARLET]

شب‌ها عجیب دلتنگی می‌آورد
اشک‌هایم با هم مسابقه می‌گذارند
دستی برای نوازش چشم‌هایم پیدا نمی‌کنم
دلتنگی مانند سرطان در بدنم غوغا کرده است
و این دلتنگی دردیست بر دردهایم!

 

[STARLET]

قدم‌هایت از کوچه بی‌معرفتی عبور کرده است
گویا آری که صحبتی ازت نمی‌شود کرد
می‌دانی روزها به دنبالت شهر را بساط زیر پایم
و شب‌ها خیالت را قوس‌قزح آسمان بی‌ستاره‌ام می‌کنم

 

[STARLET]

ملال انگیز ترین خاطره‌ام دیدن تو بود
که از آن لحظه به بعد اشک مهمان چشم‌هایم شد
کجایی که چشم‌هایم سوز دیدن ندارد
کجایی که دلم زار و پریشان است

 

[STARLET]

با خود گفتم شگفتا چگونه مفتون تو شدم
گویا در گردباد چشمانت باختم
هزاران چشم قاب صورت بی‌نقصت شد
اما از آن‌ها من دیوانه‌وار مجنون شده‌ام

 

[STARLET]

بی‌خبر رفتی و غمت خزانی
به بلندای شب‌های زمستان است
خنده‌ها از لبم برفت و گریه
جایگزین آن شد
کجاست آن رخ خندانت که
خنده بر لب بیفشاند

 

[STARLET]

تو همان آغوشی هستی
که تمام غم‌ها را به ارمغان می‌آوری
تو همان دردی هستی
که درمان هم پاسخگو نیست
تو زخم بدی در قلبم ایجاد کردی
که محبت هم دردی دوا نمی‌کند

 

[STARLET]

چرا بهار طلوع نمی‌کند
چرا خزان ماندگار است
چرا باران غم از چشم‌هایم می‌بارد
چرا از معشوق سخنی یاد نمی‌شود
و چرا قلبم از نبودش سنگی شده است.

 

[mobina01]

شاعر تایپ این اثر را موکول کرده؛
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد شد.
(بخش ادبیات)​