- Aug
- 3,166
- 22,364
- مدالها
- 4
درو با کلید باز کردم.
خیلی خوابم میومد بدونه اینکه لباسامو عوض کنم رفتم رو مبل و نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
با احساس نوازشی توی موهام از خواب بیدار شدم، نمیخواستم چشمامو باز کنم که اون نوازشا تموم بشه.
میدونستم کار امیره اما حسی درونم میگفت که دوست ندارم تموم شه برای همین خودم به خواب زدم.
بعد حدود یک دقیقه امیر دستشو از داخل موهام درآورد و تکونم داد.
امیر:ترلان ترلان پاشو ساعت ۸ دختر پاشو.
چشمامو باز کردم تا چشمم به چشماش افتاد اون شب یادم امد اون فریادهایی که امیر سر من کشید.
خیلی از دستش ناراحت بودم.
نگاهمو با کلافگی ازش گرفتم و از جام پاشدم بدون اینکه حتاًیک کلمه باهاش حرف بزنم پاشدم و دستور صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه از غذاهای این چند روز مونده بود یکم از سالاد الویه رو ور داشتم و برای خودم یه ساندویچ گنده گرفتم،شروع کردم به خوردنش اما از این تعجب میکنم که چرا امیر نیومد؟
بعد از اینکه ساندویچم تموم شد یه لیوان آبخوردم و رفتم بالا اصلا نمیدونم چرا امروز انقدر خوابم میومد شاید مال دیشب بود که نخوابیده بودم.
رو تختم ولو شدم و بعد شماردن چند گوسفند خیالی خوابم برد.
امروز روزی بود که حقوق میگرفتم و خیلی خوشحال بودم، حداقل باید یک ماه دیگه اینجا میموندیدم
دیگه خسته شده بودم
از همچی،ازاینکشور،ازادماش،از همه
ایلیاز منو صدا کرده بود که برم تو اتاقش تا پرونده هارو تحویل بدم و حقوق یک ماهمو بگیرم.
-سلام بفرمایید این هم از پرونده های امروز
میخواستم از اونجا بیام بیرون که با صدای ایلیاز متوقف شدم
ایلیاز:خانم راستاد میشه یخوره باهاتون صحبت کنم
- البته بفرماید
روی صندلی روبه روش نشستم
ایلیاز: خب خانم راستاد خیلی ممنونم شما تو این یک ماه خیلی از کارای مارو انجام دادین.
همون جوری که سرم پایین بود گفتم وظیفم بود
ایلیاز:به هر حال من ازتون ممنونم
-خواهش میکنم
پولرو که تو یه پاکت بود جلوی دستم گرفت و گفت ایلیاز:بفرمایید اینم حقوق این ماهتون
پلو رو ورداشتم و زیر لب تشکری کردم و از جام بلندشدم که برم بیرون که با صدای ایلیاز برگشتم سمتش
ایلیاز:خانم راستاد؟
-بله؟
ایلیاز:بازم ممنون
بعد از گفتن یه خواهش میکنم از در امدم بیرون از کارای این مرد تعجب کرده بودم اخه با بقیه خیلی بد رفتار میکرد.
وسایلامو ورداشتم و از اونجا امدم بیرون.
خیلی خوابم میومد بدونه اینکه لباسامو عوض کنم رفتم رو مبل و نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
با احساس نوازشی توی موهام از خواب بیدار شدم، نمیخواستم چشمامو باز کنم که اون نوازشا تموم بشه.
میدونستم کار امیره اما حسی درونم میگفت که دوست ندارم تموم شه برای همین خودم به خواب زدم.
بعد حدود یک دقیقه امیر دستشو از داخل موهام درآورد و تکونم داد.
امیر:ترلان ترلان پاشو ساعت ۸ دختر پاشو.
چشمامو باز کردم تا چشمم به چشماش افتاد اون شب یادم امد اون فریادهایی که امیر سر من کشید.
خیلی از دستش ناراحت بودم.
نگاهمو با کلافگی ازش گرفتم و از جام پاشدم بدون اینکه حتاًیک کلمه باهاش حرف بزنم پاشدم و دستور صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه از غذاهای این چند روز مونده بود یکم از سالاد الویه رو ور داشتم و برای خودم یه ساندویچ گنده گرفتم،شروع کردم به خوردنش اما از این تعجب میکنم که چرا امیر نیومد؟
بعد از اینکه ساندویچم تموم شد یه لیوان آبخوردم و رفتم بالا اصلا نمیدونم چرا امروز انقدر خوابم میومد شاید مال دیشب بود که نخوابیده بودم.
رو تختم ولو شدم و بعد شماردن چند گوسفند خیالی خوابم برد.
امروز روزی بود که حقوق میگرفتم و خیلی خوشحال بودم، حداقل باید یک ماه دیگه اینجا میموندیدم
دیگه خسته شده بودم
از همچی،ازاینکشور،ازادماش،از همه
ایلیاز منو صدا کرده بود که برم تو اتاقش تا پرونده هارو تحویل بدم و حقوق یک ماهمو بگیرم.
-سلام بفرمایید این هم از پرونده های امروز
میخواستم از اونجا بیام بیرون که با صدای ایلیاز متوقف شدم
ایلیاز:خانم راستاد میشه یخوره باهاتون صحبت کنم
- البته بفرماید
روی صندلی روبه روش نشستم
ایلیاز: خب خانم راستاد خیلی ممنونم شما تو این یک ماه خیلی از کارای مارو انجام دادین.
همون جوری که سرم پایین بود گفتم وظیفم بود
ایلیاز:به هر حال من ازتون ممنونم
-خواهش میکنم
پولرو که تو یه پاکت بود جلوی دستم گرفت و گفت ایلیاز:بفرمایید اینم حقوق این ماهتون
پلو رو ورداشتم و زیر لب تشکری کردم و از جام بلندشدم که برم بیرون که با صدای ایلیاز برگشتم سمتش
ایلیاز:خانم راستاد؟
-بله؟
ایلیاز:بازم ممنون
بعد از گفتن یه خواهش میکنم از در امدم بیرون از کارای این مرد تعجب کرده بودم اخه با بقیه خیلی بد رفتار میکرد.
وسایلامو ورداشتم و از اونجا امدم بیرون.