جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ادبیات نوشتاری سنجاب کوچولویی که یاد می‌گیره وسایلشو مرتب کنه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Nella با نام سنجاب کوچولویی که یاد می‌گیره وسایلشو مرتب کنه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 77 بازدید, 30 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع سنجاب کوچولویی که یاد می‌گیره وسایلشو مرتب کنه
نویسنده موضوع Nella
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Nella
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
توی جنگل سبز و قشنگی، سنجاب بازیگوشی به اسم "فندق" زندگی می‌کرد. فندق عاشق بازی بود، مخصوصاً با مهره‌ها، برگ‌های رنگی و بلوط‌هایی که جمع می‌کرد. همه‌چی رو این‌ور و اون‌ور می‌ریخت و اصلاً به مرتب‌کردن اهمیت نمی‌داد. خونه‌اش مثل طوفان زده شده بود!
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
هر روز صبح با صدای کلاغ بیدار می‌شد و شروع به دویدن و بازی می‌کرد. وقتی دنبال یه مهره می‌گشت، اصلاً پیداش نمی‌کرد چون همه‌چی زیر و رو شده بود. بعضی وقتا اشک تو چشم‌هاش جمع می‌شد چون چیزی که دوست داشت رو گم کرده بود.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
مامان سنجاب با مهربونی گفت: "فندق جان، اگه وسایلت رو مرتب کنی، دیگه چیزی رو گم نمی‌کنی." ولی فندق فقط شونه بالا انداخت و گفت: "من دوست دارم همه‌چی آزاد باشه!" مامان آهی کشید...
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
یه روز صبح، فندق تصمیم گرفت با خرگوش کوچولو بازی کنه. ولی وقتی رفت دنبال بادبادکش، هر چی گشت پیدا نکرد. خرگوش گفت: "شاید زیر برگ‌ها باشه؟" ولی همه‌جا به‌هم ریخته بود و پیدا کردنش غیرممکن.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
فندق ناراحت شد و گفت: "اینم گم شد، مثل مهره‌ی قرمز و عروسک چوبیم!" خرگوش گفت: "اگه خونه‌ت مرتب بود، راحت پیداشون می‌کردی." فندق فکر کرد شاید واقعاً مرتب‌کردن بد نباشه.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
اون روز عصر، فندق تصمیم گرفت یه گوشه از لونه‌ش رو مرتب کنه. با کلی غرغر مهره‌ها رو جدا کرد، برگ‌ها رو توی یه جعبه گذاشت و بلوط‌ها رو توی سبد چید. یه عالمه خاک و شاخه‌ی شکسته هم جمع کرد.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
موقع شام، مامانش با لبخند گفت: "آفرین پسر گلم!" فندق گفت: "ولی هنوز خیلی مونده مرتبش کنم..." مامان گفت: "همه‌چی با قدم‌های کوچیک شروع می‌شه."
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
فردا صبح، فندق با انرژی بیدار شد و ادامه‌ی کار رو انجام داد. حالا یه بخش از خونه‌ش قشنگ و تمیز شده بود. حتی تونست بادبادک گمشده‌ش رو پیدا کنه! کلی ذوق کرد.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
با خودش گفت: "اگه این‌جوری ادامه بدم، دیگه هیچ‌چیز گم نمی‌شه!" اون روز یه نقشه‌ی کوچک کشید که نشون می‌داد وسایلش کجا گذاشته شده‌ن. مامانش گفت: "تو یه سنجاب نقشه‌دار شدی!"
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,455
4,499
مدال‌ها
3
دو روز بعد، خرگوش اومد بازی و دید خونه‌ی فندق چقدر تغییر کرده. گفت: "وای! این‌جا مثل خونه‌ی جغده!" فندق افتخار کرد و گفت: "آره، حالا همه‌چی سر جاشه."
 
بالا پایین